نمونهاي از عبادت امام سجاد عليه السلام
مرحوم علامه مجلسي در كتاب « بحارالانوار » از طاوس فقيه چنين نقل ميكند:
امام زين العابدين عليه السلام را يددم كه از وقت عشاء تا سحر طواف و عبادت ميكرد، هنگامي كه حجاج رفتند و اطراف بيت خالي شد و آن بزرگوار كسي را نديد، به سوي آسمان نگاه كرد و گفت:
« اِلهي غارَت نُجُومُ سَماواتِكَ وَ هَجَعَت عُيُونُ اَنامِكَ، وَ اَبوابُكَ مُفَتَّحاتٌ لِلسّائِلينَ، جِئتُكَ لِتَغفِرَ لي و تَرحَمَني وَ تُرِيَني وَجهَ جَدّي مَحَمَّدٍ صلي الله عليه و آْه و سلم في عَرَصاتِ القِيامَةِ »
خدايا! ستارگان آسمانهايت غروب كردند و چشم بندگانت بخواب رفتهاند، درهاي رحمت تو براي نيازمندان باز است.
نزد تو آمدم كه مرا بيامرزي، به من ترحم كني و در عرصهي رستاخيز، صورت و جمال جدم حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم را به من نشان دهي.
سپس گريست و عرض كرد: پروردگارا! به عزت و جلالت قسم كه منظور من از معصيت، مخالفت با تو نبوده، موقعي كه معصيت تو را ميكردم دربارهي تو شكي نداشتم و راجع به عقوبت تو جاهل نبودم و قصدم اين نبود كه مشمول عقاب تو شوم. بلكه نفس من و پرده پوشي تو مرا به گناه وادار نمودند.
اكنون كيست كه مرا از عذاب تو نجات دهد؟ اگر تو رشتهي اميد مرا قطع كني به كه اميدوار شوم؟
اي واي بر آن وقتي كه در مقابل تو بايستم و به بيگناهان گفته شود: شما آزاديد (به سوي بهشت) برويد و به گناهكاران بگويند: (به جهنم) فرو ريزيد.
آيا در آن هنگام، من با سبك باران خواهم بود يا با گناهكاران به جهنم خواهم رفت؟
واي بر من كه هر چه عمرم طولاني ميشود، خطاهاي من بيشتر ميگردد و توبه نميكنم، آيا وقت آن نرسيده كه از خداي خود حيا كنم؟
سپس حضرت اين اشعار را خواندند:
اَتُحرِقُني بِالنّارِ يا غايَةَ المُني فَاَينَ رَجائي ثُمَّ اَينَ مَحَبَّتي
اَتَيتُ بِاَعمالٍ قِباحٍ رَزِيَّةٍ وَ ما فِي الوَري خَلقٌ جَني كَجِنايَتي
آيا مرا با آتش ميسوزاني؟ اي منتهاي آرزوها! پس اميدم كجا است و محبتم كجا است؟ با كردار و اعمال زشت و مصيبت بار آمدهام و در عالم خلقت كسي نيست كه مثل من جاني باشد.
پس از اين مناجات گريست و عرض كرد:
اي خداي پاك و منزه! به تو معصيت ميكنند گويا تو (با چشم دل) ديده نميشوي! آن قدر حلم ميورزي كه گويا تو را معصيت نميكند.
با بندگان خود چنان خوشرفتاري و دوستي ميكني كه گويا به آنان احتياج داري؟! در صورتي كه تو از آنان غني و بي نياز هستي.
« ثُمَّ خَرَّ اِليَ الأَرضِ ساجِداً » سپس حضرت در سال سجده به زمين افتاد.
راوي ميگويد: نزديك حضرت رفتم، سر مباركش را برداشتم و روي زانوي خود گذاشتم و آنقدر گريه كردم كه اشكهايم به صورت مقدسش جاري شد.
ناگهان ديدم حضرت برخاست و نشست و فرمود: كيست كه مرا از ياد خدا غافل كرد؟!
عرض كردم: منم طاوس، يابن رسول الله! چرا اين قدر جزع و فزع ميكني؟ در حالي كه ما بايد اينطور باشيم؟! زيرا كه ما گنهكار و جفاكاريم، ولي شما پدرت حسين بن علي مادرت فاطمه زهرا، جدي پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم است.
راوي ميگويد: « فَالتَفَتَ اِلَيَّ وَقالَ: هَيهاتَ، هَيهاتَ يا طاوُسُ! دَع عَنّي حَديثَ اَبي وَ اُمّي وَ جَدّي »
آن بزرگوار رو به من كرد و فرمود: هيهات! هيهات! اي طاوس! گفت و گوي پدر و مادر و جدم را رها كن، زيرا: « خَلَقَ اللهُ الجَنَّةَ لِمَن اَطاعَهُ وَ اَحسَنَ وَ لَو كانَ عَبداً حَبَشِيّاً وَ خَلَقَ النّارَ لِمَن عٌَاهُ وَ لَو كانَ وَلَداً «سَيِّداً» قُرَشِيّاً » خداوند بهشت را براي كسي كه مطيع و نيكوكار باشد، آفريده است ولو اين كه غلام حبشي باشد و جهنم را براي گنهكاران خلق كرده است، ولو اين كه فرزند و سيد قرشي باشد.
آيا كلام خداوند متعال را نشنيدهاي كه ميفرمايد:
( فَاِذا نُفِخَ فِي الصُّوِر فَلا اَنسابَ بَينَهُم يَومَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ ) (1)
هنگامي كه در «صور» دميده شود هيچگونه نسبي ميان آنها نخواهد بود و از يكديگر تقاضاي مكم نميكنند.(چون كاري از كسي ساخته نيست).
حضرت فرمود: « وَالله لا يَنفَعُكَ غَداً اِلّا تَقدِمَهٌ تُُقَدِّمُها مِن عَمَلٍ صالِحٍ.»
به خدا سوگند! در آن روز هيچ چيزي به حال تو نفع ندارد، مگر آن عمل صالحي كه پيشاپيش فرستاده باشي.(2)
(1). سوره مومنون، آيه 101
(2). بحارالانوار، ج 46، ص 81

an>