معاونت فرهنگی مدرسه علمیه الزهراء شاهین دژ

ذخیره ای برای آخرت، خدمتی برای طلاب مدرسه ی علمیه الزهراء شاهین دژ
  • خانه 
  • خانه 
  • جزئیات صاحب وبلاگ 

شهد شهادت در حجب حجاب

24 خرداد 1391 توسط معاونت فرهنگی

قطعه ادبي : سركار خانم رقيه فكري طلبه پايه چهارم

ارسال به فراخوان کشوری جشنواره حجاب زینت آفرینش استان مازندران

شهد شهادت در حجب حجاب

شهید شهد انسانیت است و جویباری که متصل به کمال متعالیه گشته ، و نقش خود را به معنا ایثار در یک پلان خلاصه کرده تا امنیت اجتماعی را پناه حجاب را به سرزمین خویش ببخشد .
میعادگاه شهیدان که تصویر درخشانی است از یک قطعه زندگی که در کنج کنج سنگرهایش هنوز هم آرمان بلند مردان به چشم می خورد ، حال و هوایش روح دارد ، روحانیت دارد ، می طلبد که خیمه زنی سجاده دلت را باز کنی و آندم که گوشه های چادرت بر خاک بوسه می زند یعنی این که وقتش رسیده تا شهید را خون را احساس کنی چرا که حجاب آرمان شهید است و تو با حجابت روحش را آرام کرده ای .
حجاب یعنی نور ، روشنی ره و آنها نور راهت را برای همیشه روشن نگاه داشتند تا به تاریکی گناه نیفتی و در چشم شیاطین زمان گم نشوی .
آری باید قدم در راه آنان نهاد و نهادهای اسلامی خویش را نهادینه کرد و آزادی حجب را به کشور خود بخشید نه آزادی جسم را . تا بعد از سرخی خون شهید ، نور حجاب به درخشش درآید و هدف را نمایان کند .
امروز وضع سرزمینمان بهتر از دوران جنگ نیست امروز تجاوز دشمن به حریم حیای ماست و این سربازان و فرماندهان باید ما باشیم که در سنگر های حجاب به جهاد با جهال و خرامنه های دشمن بپردازیم تا آیندگانمان در حریمی پاک و استوار بدرخشند.
امروز شیاطین وارد جنگ با ما شدند و با خمپاره های بی حجابی معنویات خانه هایمان را خراب کردند و مین هار خود  ارایی را سر راهمان کاشته اند اما نمی دانند که این کشتی ناخودآیش ، فراتر از تصور آنهاست و هدایت سکان جامعه را خود به دست گرفته و با تقویت نیروی اسلامی و ایمان هنوز هم فاطمه ها تربیت می کند و مکاتب زینب ها دایر است و می داند که الگوی زنان فاطمه بوده و سلاحشان خون شهیدان .


 1 نظر

فعاليت هاي پژوهشي

24 خرداد 1391 توسط معاونت فرهنگی

فعاليت هاي پژوهشي سه ماهه اول سال 1391

1) ارسال 3 مقاله  + يك قطعه ادبي به فراخوان كشوري جشنواره حجاب زينت آفرينش (استان مازندارن)

 

2) فراخوان مقاله به مناسبت شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها


3) تحقيق در مورد دو شبهه در مورد حضرت زهرا (1. آيا كسي از علماي اهل سنت، روايت هجوم ابوبكر به خانه فاطمه زهرا سلام الله عليها را معتبر مي داند؟ 2. ابن تيميه در مورد حزن فاطمه سلام الله عليها بعد از وفات پيامبر ميگيويد: « شيعه و ديگران مي‌گويند فاطمه به حدي در سوگ پيامبر حزن داشته كه قابل توصيف نيست و اين كه او بيت الاحزان ساخته و اين كار را براي او مذمت نمي‌دانند. با اينكه او بر امري حزن داشته كه فوت شده و باز نمي‌گردد. ولي ابوبكر در زمان حيات پيامبر، از ترس اينكه حضرت كشته شود خوف داشته و آن حزني است كه متضمن حراست است. لذا وقتي پيامبر فوت كرد ديگر ابوبكر محزون نبود چون بي‌فايده بود در نتيجه حزن ابوبكر بدون شك كامل‌تر از حزن فاطمه است.»(منهاج السنه 291،8). اين قول چگونه نقض مي‌شود؟)

 

4. ارسال 2 مقاله به فراخوان مقاله كرسي‌هاي آزاد انديشي

 

5. ارسال 8 مقاله به فراخوان مقاله جشن ميلاد كوثر(بسيج طلاب و روحانيون علامه اميني استان آ.غ) و كسب مقام برتري در تمام مقالات ارسالي

 

 نظر دهید »

عاشق دلسوخته

24 خرداد 1391 توسط معاونت فرهنگی

عاشق سوخته


پــــــــرده بردار ز رخ، چهره‏گشا ناز بس است

عــــــاشق ســوخته را ديدن رويت هوس است


دست از دامنت اى دوست، نخواهم برداشت

تا مــــــن دلشـده را يك رمق و يك نفس است


همــــــــه خوبان برِ زيبايى‏ات اى مايه حُسن،

فى‏المثل، در برِ درياى خروشان چو خس است


مـــــرغ پــــر سوختــه را نيست نصيبى ز بهار

عـــرصـه جولانگه زاغ است و نواى مگس است


داد خواهـــــم، غم دل را به كجا عرضه كنم؟

كه چو من دادستان است و چو فرياد رس است


اين همـــــــه غلغل و غوغـــا كه در آفاق بوَد

ســـوى دلـــــدار، روان و همه بانگ جرس است

 

ديوان اشعار امام خميني رحمت الله عليه

 1 نظر

عمل كردن به معلومات

23 خرداد 1391 توسط معاونت فرهنگی

عمل کردن به معلومات


بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین.


خداوند توفیق بدهد به اینکه هر چه می دانیم عمل نمائیم؛ اگر عمل کردیم به آنچه که می دانیم و زیر پا نگذاشتیم و چشممان را نپوشاندیم [کار درست می شود]؛ ولی اگر چشم را پوشاندیم و [مثلاً] دست روی چشم بگذاریم، قسم می خوریم که الآن روز را نمی بینیم!! راست هم هست، دروغ نیست. تا کسی دستش را جلوی چشمش گذاشته روز و شب را نمی بیند، هیچ چیز دیگر را هم نمی بیند. عمل نکردن به معلومات هم همین طور است.
« من عمل بما علم أورثه الله علم ما لا یعلم » هر کسی به معلوماتش عمل کند، خداوند مجهولاتش را معلومات می‌کند به همان دلیلی که همین معلوماتی را که فعلاً دارد، در زمان صباوت و طفولیت نداشت.

همین معلومات را خداوند به تدریج به او یاد داد؛ پس به طور حتم اگر کسی معلوماتش را زیر پای خودش نگذاشت، بگو برو راحت باش، دیگر خاطرت جمع باشد. سر وقتش به آنچه که محتاجی عالم می‌شوی. بلکه از این هم بالاتر در روایت هست:
«من عمل بما علم کفی ما لم یعلم »
دیگر به او می‌گوید موقوف؛ ای کسی که عمل می کنی به معلومات، در فکر چیز دیگر نشو، بقیه امور با آنهاست. همانهائی که همین مقدار را به شما اعلام کرده‌اند، زیادی بر این مقدار را هم، آنها اعلام می‌کنند. تو دیگر در فکر نباش، یعنی غصه‌اش را نخور.

تا به حال کسی هست که بگوید من تا به حال پای وعظ هیچ واعظی ننشسته‌ام، از هیچ ناصحی چیزی نشنیده‌ام، دروغ می‌گوید، بلی دروغ است این مطلب. خوب شنیدی، آیا عمل کردی یا نکردی؛ اگر عمل کرده بودی، حالا روشن بودی، چرا؟ به جهت اینکه خودشان با همان عمل کردن شما، مجهولات را بر شما اعلام می‌کنند، خاطرتان جمع باشد.

اما اگر عمل نکردی و می‌خواهی همش بشنوی و بشنوی، بشنوی، کی عمل می کنی؟ بعد از اینکه پرده برداشته شد آن وقت می‌خواهی عمل بکنی، پس باید بدانیم اگر نصایح را زیر پا گذاشتیم، نصیحت حالا و موعظه حالا را هم زیر پا می گذاریم، و اگر زیر پا گذاشتیم، خاطر جمع باشیم خبری نیست چرا؟ چون برای بازی که یاد نمی‌دهند!! برای اینکه بنویسی و بگذاری کنار، یاد نمی‌دهند؛ مثل اینکه نسخه از طبیب گرفتیم، گذاشتیم توی جیب بغل؛ دیگر کار نداریم برای اینکه توی جیب بغل ما باشد نسخه از طبیب گرفتیم چه قدر خرج کردیم پول دادیم و تا نسخه گرفتیم، نه باید عمل کنی.

اگر عمل کردیم دیگر روشنیم- این نصایح و مواعظ که شده اگر عمل شده بود، الآن روشن بودیم- آن سؤال‌ها و آن درس‌ها با کارمان هیچ منافاتی ندارد، مثل اینکه بخواهیم دوای این مرض را با ورق زدن کتاب پیدا بکنیم.

پس قهراً باید بدانیم که خودمان استاد خودمانیم، معلوماتمان را بیاییم نگاه کنیم، مبادا زیر پا مانده باشد.
محال است که عبودیت باشد، ترک معصیت باشد، با این فرض، انسان بیچاره باشد و نداند چه بکند چه نکند، محال است. «ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون» برای اینکه عبودیت ترک معصیت است در اعتقاد و در عمل؛ پس اگر کسی گفت: نمی‌دانم، متوقفم؛ چون از این کارها خیلی کرده؛ معلومات را گذاشته زیر پا و می‌گوید: نمی‌دانم.
آیا کسی هست به من صدقه بدهد؟ راهنمایی بکند بابا این همه راهنماییها که شد… حساب کردی.

پس قهراً «  کونوا دعاة إلی الله بغیر السنتکم »؛ با عملتان دعوت به سوی خدا بکنید، نه با زبانی که آیا عمل بکنی یا نکنی.
خود آن کسی که می‌گوید، معلوم نیست عمل بکند یا نکند فضلاً از آن کسی که می‌شنود. به آن کسانی که اعتقاد دارید، به عملشان نگاه کنید، از عملشان سر مشق بگیرید.

همین دعوت است، با کسی نشست و بر خاست بکنید که همین که او را دیدید، به یاد خدا بیفتید، به یاد طاعت خدا بیفتید، نه با کسانی که در فکر معاصی هستند و انسان را از یاد خدا باز می‌دارند.

پس بدانید گیر، سر خودمان است والا کار ما درست است، بلکه انسان متأمل، انسان عاقل، بد کارها را می‌فهمد. نگاه می‌کند امروز، فردا، پس فردا، چطور شکست می خورند و هلاک می شوند، پس معلوم می‌شود بدی، هلاکت می‌آورد. از بی ادبها هم آدم می‌تواند ادب را یاد بگیرد، فضلاً از با ادب‌ها؛ پس انسان‌ها دو قسمت می‌شوند: «متیقن» و «غیر متیقن»؛ یقین دار می‌رود تا به آخر به سوی یقین به شرط اینکه پایش را از یقینیات، از گلیم یقینیات، زیادتر دراز نکند و یقینیات را غیر یقین نداند- با یقین راه برود، با غیر یقین توقف کند تا به یقین تبدیل شود و احتیاط بکند تا یقین بشود.

پس قهراً اشکال در کارهای ما زیاد است از جمله همین است که ما با اینکه یقین داریم بی یقینیم، با یقینیم اما چنان یقین را کالعدمش کرده‌ایم که گویی یقینی نداریم و إلا اگر با یقین معامله یقین می‌کردیم، با لا یقین معامله یقین می‌کردیم، راحت بودیم. ولو یقین داشتیم به اینکه شهید می‌شویم نه مگر شهید شدن چی است؟ شهید شدن شکست خوردن است؟ نه سید الشهداء علیه السلام شکست نخورد، غالب شد، حالا هم غالب است پیش اهل بصیرت.

یک زمانی هم خواهد آمد که نوع مردم، یقین پیدا خواهند کرد که چه راه خلافی بود ما رفتیم، راه بدی بود ما رفتیم؛ هفتاد و چند سال با شیوعیت [ کمونیستی ] زندگی کردند، بر ضد دین تبلیغات کردند، کارها [ کردند] کشتند هر که را که با خودشان می‌گفتند مخالف است، بعد فهمیدند نه بابا آخرش چاهِ هلاکت است، آخرش هیچی است.
این درندگی و توحش از این است که از همان روز اول خدا را فراموش کردند. خاطرتان جمع باشد، اینهای دیگر هم، اینهای دیگری که حالا هستند با آن همه تشخصاتی که دارند، آخرش پشیمان می‌شوند؛ اما یک روزی که پشیمانی هم شاید به حالشان فایده ندارد.
آخرش محال است این خانه‌های کاغذی بقا، دوام و ثبات داشته باشد. با این بادها، با این بادهای مخالف، محال است اینها بقاء داشته باشند.
همچنین بقایشان را که می‌بینید چیست، درنده ها هم این بقا را دارند. شب و روز مشغول فکر در این هستند که طرف را چه جوری هلاک بکنند. به دین کسی هم کار ندارند، مگر آن مقداری که مقدمه ریاست خودشان و توسعه ملک خودشان است مقدمیت دارد لفظ دین. اگر دین را بتوانند یک جوری بکنند که موافق با مقاصد سیاسی خودشان باشد همه‌شان متدین می‌شوند، همه شان می‌روند تو کنیسه، همه شان می‌روند عبادت می‌کنند؛ بله خیلی خیلی متعبد می‌شوند و فلان متعبدین را با خودشان قرار می‌دهند.

مقصود، خاطرتان جمع باشد یقین داشته باشید، آن فردا را «سلمان» می‌دید، چون یقین داشت و لذا گفت به اینکه سید شباب اهل الجنه را که حالا ببینید سال‌های بعد این قضیه واقع خواهد شد اگر دیدید خوشحالیتان بیشتر است- همین را می‌گویند سیدالشهداء به یاد « زهیر» آورد که از جنگی بر گشته بود خوشحال- غنائمشان زیاد شده بود، فرمود اگر دیدید، اگر ادراک کردید سید شباب اهل الجنه « لکنتم اشّد فرحاً ». مقصود، افراد روی زمین دو قسمند: متیقن و غیر متیقن. متیقن سر فراز است و خدا می داند چه مقام عالی دارد. آیا هنوز آن مقام برای «سلمان» باقی است یا بالاتر رفته؟
همچنین «مقداد»، «ابوذر»، «عمار» و امثال اینها. آنهایی که هی روز به روز آمدند.
در فکر قول و مقال نباشیم، در فکر عمل باشیم. اگر در فکر عمل به معلومات باشیم دیگر خاطر جمع باشیم به این که شکست نخواهیم خورد روز به روز روشن‌تر می شویم.


« والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته »
ماخذ : کتاب به سوی محبوب و کتاب برگی از دفتر آفتاب

 1 نظر

جوان از يدگاه امام علي عليه السلام

22 خرداد 1391 توسط معاونت فرهنگی

احاديثي از امام على عليه السلام در مورد جوان :


1) إِنَّما قَلبُ الحَدَثِ كَالرضِ الخاليَةِ ما اُلقىَ فيها مِن شَىْ ءٍ قَبِلَتهُ؛
دل نوجوان مانند زمين آماده است كه هر بذرى در آن افشانده شود، مى پذيرد.
نهج البلاغه، نامه 31


2) إذَا احتَجتَ إِلَى المَشوَرَةِ فى أَمرٍ قَد طَرَأَ عَلَيكَ، فَاستَبدِهِ بِبِدايَةِ الشُّبّانِ، فَإِنَّهُم أَحَدُّ أَذهانا وَأَسرَعُ حَدسا، ثُمَّ رُدَّهُ بَعدَ ذلِكَ إلى رَىِ الكُهولِ وَالشُيوخِ لِيَستَعقِبوهُ وَيُحسِنُوا، الاِختيارَ لَهُ فَإِنَّ تَجرِبَتَهُم أَكثَرُ؛
هنگامى كه در پيش آمدى احتياج به مشورت داشتى ابتدا به جوانان مراجعه نما زيرا كه آنان ذهنى تيزتر و حدسى سريع تر دارند سپس (نتيجه) آن را به نظر بزرگسالان و پيران برسان تا پيگيرى نموده، عاقبت آن را بسنجند و راه بهتر را انتخاب كنند زيرا تجربه آنان بيشتر است.
شرح نهج البلاغه، ج20، ص337، ح866


3) يا مَعشَرَ الفِتيانِ حَصِّنوا أَعراضَكُم بِالدَبِ وَدينَكُم بِالعِلمِ؛
اى جوانان! آبرويتان را با ادب و دينتان را با دانش حفظ كنيد.
تاريخ يعقوبى، ج2، ص210



4) اِذَ ا احتَجتَ اِلَى المَشوَرَةِ فى اَمرٍ قَد طَرَاَ عَلَيكَ فَاستَبدِهِ بِبِدايَةِ الشُّبّانِ، فَاِنَّهُم اَحَدُّ اَذهانا وَ اَسرَعُ حَدسا، ثُمَّ رُدَّهُ بَعدَ ذالِكَ اِلى رَىِ الكُهولِ وَ الشُيوخِ لِيَستَعقِبوهُ وَ يُحسِنُوا، اَلختيارَ لَهُ، فَاِنَّ تَجرِبَتَهُم اَكثَرُ ؛
هرگاه به مشورت نيازمند شدى، نخست به جوانان مراجعه نما، زيرا آنان ذهنى تيزتر و حدسى سريع تر دارند. سپس (نتيجه) آن را به نظر ميان سالان و پيران برسان تا پيگيرى نموده، عاقبت آن را بسنجند و راه بهتر را انتخاب كنند، چرا كه تجربه آنان بيشتر است.
شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 20، ص 337، ح 866



5) يَنبَغى لِلعاقِلِ اَن يَحتَرِسَ مِن سُكرِ المالِ وَ سُكرِ القُدرَةِ، وَ سُكرِ العِلمِ، وَ سُكرِ المَدحِ وَ سُكرِ الشَّبابِ، فَاِنَّ لِكُلِّ ذالِكَ رياحا خَبيثَةً تَسلُبُ العَقلَ وَ تَستَخِفُّ الوَقارَ ؛
سزاوار است كه عاقل، از مستى ثروت، قدرت، دانش، ستايش و مستى جوانى بپرهيزد، چرا كه هر يك را بادهاى پليدى است كه عقل را نابود مى كند و وقار و هيبت را كم مى نمايد.
غرر الحكم، ح 10948


6) مُرُوا الاَحداثَ بِالمِراءِ وَ الجِدالِ وَ الـكُهولَ بِالفِكَرِ وَ الشُّيوخَ بِالصَّمتِ ؛
جوانان را به مباحثه و مناظره، و ميان سالان را به انديشيدن، و پيران را به سكوت، فرمان دهيد.
شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 20، ص 285، ح 260

7) اَربَعَةُ اَشياءَ لا يَعرِفُ قَدرَها اِلاّ اَربَعَةٌ : اَلشَّبابُ لا يَعرِفُ قَدرَهُ اِلاَّ الشُّيوخُ وَالعافيَةُ لا يَعرِفُ قَدرَها اِلاّ اَهلُ البَلاءِ وَ الصِّحَةُ لا يَعرِفُ قَدرَها اِلاَّ المَرضى وَ الحَياةُ لا يَعرِفُ قَدرَها اِلاَّ المَوتى؛
ارزش چهار چيز را جز چهار گروه نمى شناسند : جوانى را جز پيران، آسايش را جز گرفتاران، سلامتى را جز بيماران و زندگى را جز مردگان.
مواعظ العدديّه، ص 275

 1 نظر

تزكيه نفس

22 خرداد 1391 توسط معاونت فرهنگی

تزکیه نفس


بسم الله الرحمن الرحیم

چه باید بکنیم در ابتلائات داخلیه و خارجیه؟ چه باید بکنیم؟ چه کار کردیم که به این چیزها مبتلا می شویم؟ فکر این را باید بکنیم، آخر ما چکار کردیم که بی سرپرست ماندیم؟
اشکال در این است که خودمان را اصلاح نمی کنیم و نکردیم و نخواهیم کرد، حاضر نیستيم خودمان را اصلاح کنیم. اگر ما خودمان را اصلاح می کردیم، به این بلاها مبتلا نمی شدیم.
حضرت نبی اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

« ألا اخبرکم بدائکم و دوائکم، داؤکم الذنوب ودواؤکم الاستغفار »


ما می‌خواهیم هر چه دلمان می‌خواهد بکنیم، اما دیگران حق ندارند، به ما اسائه ای بکنند؛ ما خودمان، به نزدیکانمان، دوستانمان، هر چه بکنیم، بکنیم، اما دیگران، دشمنان، حق ندارند به ما اسائه ای بکنند.
آخر ما اگر خودمان را درست بکنیم، خدا کافی است، خدا هادی است. ما خودمان را نمی خواهیم درست بکنیم، اما از کسی هم نمی خواهیم آزار ببینیم. آنهایی که طبعشان آزار است، کار خودشان را می کنند، مگر اینکه یک کافی و یک حافظ جلوگیری بکند.
ما اگر خودمان به راه بودیم، در راه می رفتیم، چه کسی امیر المؤمنین علیه السلام را می کشت، چه کسی حسین بن علی علیه السلام را می کشت، چه کسی همین را (امام زمان علیه السلام) که حالا هست، هزار سال هست، او را مغلول الیدین کرد.
ما خودمان حاضر نیستیم خودمان را اصلاح بکنیم. اگر خودمان را اصلاح بکنیم، به تدریج همه بشر، اصلاح می شوند.
ما می خواهیم اگر دلمان خواست دروغ بگوییم، اما کسی به ما حق ندارد دروغ بگوید؛ ما ایذاء بکنیم دوستان خودمان را، خوبان را، اما بدها حق ندارند به ما ایذاء بکنند.
بابا با خدا بساز، کار را درست می کند. چرا در خلوت و جلوت، دلت هر چه می خواهد می کنی؟ مگر نمی فرماید:


« و من یتق الله یجعل له مخرجاً، و یرزقه من حیث لا یحتسب، و من یتوکل علی الله فهو حسبه، إن الله بالغ أمره قد جعل الله لکل شیء قدراً. سوره طلاق/آیه 2-3»
آیا می شود ما با خدا نباشیم، خدا یار ما باشد در هر جزئی و کلی، در امور داخله و در امور خارجیه؛ پس هیچ چاره ای از بلیّات دنیویه و اخرویه، داخلیه و خارجیه نیست مگر خدائی بودن و با خدا بودن و با خداییها معیت داشتن و تبعیت داشتن.
ما اگر از انبیاء و اوصیاء دور شدیم، گرگهای داخل و خارج، بلا فاصله ما را می خورند.
ما اگر خدا ترس بودیم، از ما می ترسیدند کسانی که اصلاً نمی شناسند ما کی هستیم، چه کاره هستیم؛ می ترسند کاری بکنند که ما بر آنها غضبناک بشویم، چرا؟ چون دیگر غضب ما غضب خداست، اگر با خدا هستیم.
عرض کردند به سید الشهدا علیه السلام که اگر اذن بدهی همین حالا، هیچ جا نرفته، از جایت حرکت نکرده هلاک می کنیم دشمن ها را [ این را ] جن گفتند؛ فرمود:
« والله قدرت من از قدرت شما بیشتر است- این کسی است که اسم اعظم بلد است- لکن اگر من کشته نشوم، با چی امتحان می شوند این مردمی که این جورند».
[اینجا] دار امتحان است، شما در فکر این باشید که خودتان را اصلاح بکنید، ما بین خودتان و خدایتان عایقی، مانعی پیدا نشود. اگر اصلاح کردید، رفع مانع کردید بین خودتان و خدا و وسائط [ انبیاء و اوصیاء]خدا اصلاح می کند ما بین شما و خلق.
حالا واقع شدیم، کار را به جایی رساندیم، ماها، بزرگان ما از «سقیفه» در آن «حجره» قبل از آن «حجره» کار را به این جا رساندیم که وجب به وجب دشمنیم با هم. همه این کارها را دیده ایم که کار ماست این کار و الا چرا مسلمانها با هم دشمنند، تا برسد به اینکه غیر مسلمانها دشمنی نکنند با مسلمانها. چرا این جور است؟
همه را می بینیم کار ماست؛ از کار خودمان باید توبه کنیم [یا] توبه نباید بکنیم؟! هر چه اصلح شد برای ما فعلاً، آن را اختیار بکنیم!! بابا اصلح از این نیست که خودمان صالح باشیم.
حالا که این کارها را کرده ایم، باید توبه بکنیم، باید تضرع کنیم، با آن باب عالی و باب اعلی، باید به سوی او برویم [تا] ما را نجات بدهد، اول از شر خودمان و داخله خودمان، بعدها از شر خارجیها « أعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک » این شهوات، این غضبهای بیجا، این شهوات بیجا، همه اش جنود شیاطین اند، جنود کفارند اینها، که در داخله خود آدم [هستند.]
بالاخره، حالا که کار را به اینجا رساندیم، خودمان می دانیم دوایش استغفار است،[آیا استغفار] می کنیم؟
چاره ای نیست از اینکه باید به سوی خدا برویم، اگر به سوی خدا نرفتیم موانع هم اگر رفع بشود، موقتاً رفع می شود، دائماً رفع نمی شود.
باید بدانیم که علاج ما اصلاح نفس است در همه مراحل؛ و از این مستغنی نخواهیم بود، و بدون این، کار ما تمام نخواهد شد.
با اعتراف به اینکه عمل از خودمان است که به سر ما آمده و می آید، تا خودمان را اصلاح نکنیم و با خدا ارتباط نداشته باشیم، با نمایندگان خدا ارتباط نداشته باشیم، کارمان درست نمی شود؛ امروز تا فردا، تا پس فردا، این که کار نشد.

تا رابطه ما با ولی امر، امام زمان صلوات الله علیه قوی نشود، آیا کار ما درست می شود بدون اصلاح نفس؟ آیا همین اینهایی که هستیم، آیا می شود تا خودمان را اصلاح نکنیم کار درست بشود؟
آیا تا در عالم « راشی » و « مرتشی » هست کار تمام می شود؟
از خودشان، «خوارزمی» نوشته است یک نفر از روسای قشون امیر المؤمنین صلوات الله علیه در «صفین» رسید به نزدیک خیمه معاویه بن ابی سفیان لعنه الله علیه، به طوری که کشتن - فضلاً از گرفتن معاویه- پیش او آب خوردن بود. و در این نقل[ خوارزمی] هیچ اسمی از آن طرفی که « مالک اشتر» در آن جبهه و آن جاست، نمی آورد.
در همین حال معاویه، [پیام] فرستاد برای این رئیس، که: غالب شدی و ما اعتراف داریم، اما به تو بگویم، اگر عقب نشینی کردی «خراسان» مال توست. این بدبخت شقی عقب نشینی کرد، «خراسان» را می خواست، مثل عمر بن سعد [که] «ری» را می خواستی، و کار شد آن جوری که شد که همه میدانیم. از خسران دنیا و آخرت [آن] بدبخت شقی فروخت دین را به دنیای خودش، قبل از اینکه «خراسان» به دست معاویه بیافتد، به درک رفت و مرد و به هیچ [چیز]نرسید، نه به «خراسان» نه به بهشت، هم جهنم، هم فقد «خراسان»، مثل عمربن سعد.

آیا تا اصلاح نکنیم خودمان را، می توانیم جامعه را اصلاح بکنیم؟ تو اگر خودت را، اصلاح نکنی در آخر کار، کار خودت را می کنی، همان آخر کار یک کلمه زیر گوش می گوید، فلان قدر که خواب ندیده باشی.
آیا می شود بدون اصلاح خود، کارمان را تمام بکنیم؟
اینهائی که با رشوه ها سر و کار دارند[ که] هیچ کسی اطلاع از حالشان ندارد که آیا این شخص محکم است یا محکم نیست؟ مرتشی است یا مرتشی نیست؟ پس معلوم می شود که ما نمی خواهیم، با اینکه نمی خواهیم، می خواهیم این راه را برویم.
مملکتی در آن، جاسوس، یا رشوه خوار، رشوه ده، واسطه باشد، [آیا] ممکن است کسی بگوید برویم اصلاح بکنیم؟ محال است، بدتر می کنیم چون که اگر نمی رفتیم آن کار نمی شد.

بالاخره باید خودمان را اصلاح بکنیم، منحصر است در این، و الا مگر در ایران (رضا خان) رشوه نخورد؟ [آیا]ایران را به او ندادند به شرط اینکه نوکرشان باشد؟ «مصطفی کمال» مگر « ترکیه» را به او ندادند به شرط اینکه نوکر باشد و مستعمرات را بدهد به کفار؟ آن یکی در «حجاز» مگر رشوه به او ندادند که «حجاز» را به تو می دهیم، آنها را می بریم بیرون؟ هر چه می خواهیم گوش بکن کار ما همین [است آیا] آنها از جهنم آمده بودند ما از بهشت؟ ما از خودمان هم باید بترسیم. حالا الحمدلله پیش نیامده چنین قضیه ای که بما بگویند یک چیزی که خواب هم نمی بینی به تو می دهیم، بعد هم بلدند چه جوری بگیرند از دست ما به چند برابر.

بالاخره ممکن نیست بدون اصلاح نفس کاری پیش برد،[یا] برای جامعه مان کاری بکنیم، همان رفیق نیمه راه خواهیم بود، خداحافظی می کنیم با هم در وقتش.
بالاخره حالا چه کار باید بکنیم، همان کاری که گفتیم، از اصلاح نمی شود دست برداشت.
خیلی خوب، حالا اصلاح فعلی ما در چیست؟ همان در برگشت از کارهایی را که ما می دانیم در داخل یا در خارج انجام می دهیم؛ با خارجیها ارتباط پیدا می کنیم، ارتباطی که بر له آنها است؛ نه ارتباطی که بر له ما باشد؛ والا با این «قرآن» واضح با این اشباه «قرآن»، « صحیفه سجادیه»، « نهج البلاغه» با اینها دیوار اگر مأذون بود تصدیق می کرد حرف ما را، با ما می شد، چطور شده ما اینجا ماندیم، دست گدایی به یک عده وحوش، حیوانات، درنده ها، دراز می کنیم، میل داریم به ما قرض بدهند؟

فلهذا [این کارها] کارهایی است که خودمان کردیم؛ تدبیری نیست غیر از اینکه فیما بعد نکنیم، بشناسیم خودمان را، خودمان را بشناسیم، نگذاریم از داخله ما وارد بشوند بر علیه ما کارهایی بکنند.
بالاخره[ آیا] نمی توانیم پیدا بکنیم خودمان را و مفسد و مصلح را، نمی توانیم؟
بالاخره باید خودمان را اصلاح کنیم، [آیا] این مقدار، نمی توانیم بگوئیم بابا [آن شخصی که] فلان کار را کرده، فلان حرف را زده، فلان مجلس، فلان کار را کرده، فلانی بوده، فلانی شاهد بوده، این کلمه را که نشر داده، این کلمه را که افشا کرده، فلانی است، فلان جا ضبط کرده؛ کلامش را بشناسید کسانی را که این کارها را می کنند؛ بشناسید، همین [حالا] بشناسید فردا نگوئید نه نمی شناختیم، نمی دانستیم. اگر واضح و روشن بشود علاج یک کاری، بگوئیم نه که ما که خبری نداشتیم، ما که نمی دانستیم چه اشخاصی بوده اند، چه چیزی بوده است، چه نبوده است، چه کسی گفته بوده؟

بالاخره باید به همدیگر معرفی بکنیم [که] فلانی رفیق است، فلانی بالفعل رفیق است اما تا کی، معلوم نیست، خدا می داند تا چه باشد، تا چقدر بدهد، تا چقدر ما را اشباع بکند، تا چقدر ما را، میل ما را، نفسانیت ما را ابقا کند. بالاخره همین معرفی کردن به طوری که دیگر فردا کسی نگوید اینکه نه یک اشاعاتی بود اما حقیقت نداشت، نتوانستیم پیدا بکنیم. بابا همینهائی که آمدند فلان مطلب را پیشنهاد کرده اند توی آنها فلان و فلان است، آن سابقه اش آن جور است. بابا بترس برای دین، بترس برای خدا، افسار خودت را نده به کسی که نمی شناسی، او را معیت نکن، کاملاً دور خودت را حفظ کن.

یک آقائی [خرم آبادی بود] گفت که یک کسی در بازار تهران نزدش آمد که آقا این- مثلاً ده تومانی را- خرد کن.
گفت: من کیفم را درآوردم دیدم فقط ده تومان دارم؛ گفتم: ببین آقا من توی کیفم همه اش ده تومانی است من پول خرد ندارم به شما بدهم » [ این آقا] می گفت جلوی چشم من [که خودم]، می دیدم این [ شخص] جوری پولهای مرا از توی کیف من درآورد و رفت که من متحیر ماندم که این [شخص] چگونه پولها را برد. [آیا] سحر کرد؟ چه جوری برد؟ نفهمیدم.

آن آقا می گفت: حالا هر کسی از من سوالی کند تمام اطرافم را خیلی خوب نگاه می کنم و عبایم را هم جمع می کنم. بعد جواب می دهم.
حالا ما این همه قضایا را می بینیم باز هم نمی ترسیم از کسی! آیا توکل ما بر خدا زیاد است یا قوت ایمان ما زیاد است!! آری کسی نمی تواند ما را گول بزند!! بابا، از دوستان شما به شما مواصلت می کنند. نه از دشمنهای شما.
بالاخره باید همین کارها را بکنیم [تا] در بین خودمان اختلاطی نشود، آب آلوده نشود، تا گرفته بشود ماهیها. در بین خودمان، فساد از این بالاتر نرود.

این یک مطلب، دوم: در خلوتمان با خدا، تضرعاتمان، توبه مان، نمازهایمان، عباداتمان، مخصوصاً دعای شریف « عظم البلاء و برح الخفاء » را بخوانیم؛ از خدا بخواهیم برساند صاحب کار را؛ با او باشیم. حالا اگر رساند؛ اگر نرساند، دور نرویم از کنار او، از رضای او دور نرویم. او می بیند، او می داند حرفهایی که ما به همدیگر می زنیم. او عین الله الناظره [است] و جلوتر از ماها می شنود حرف ما را؛ بلکه خودمان که حرف می زنیم این صدا از لب می آید به [طرف] گوش، فاصله ای دارد، او جلوتر از این فاصله، حرف خودمان را می شنود، از خودمان، کلام خودمان را؛ آن وقت [آیا] ما می توانیم کاری بکنیم که او نفهمد؟ می توانیم کاری بکنیم که او نداند؟
نقل کرده اند: دو نفر بودایی بودند[که] در دینشان نکاحی و سفاحی هست، با همه مواعده فحشا کردند؛ گفتند: باید یک مکان خلوتی پیدا بکنیم، یک خانه خلوتی پیدا کردند.
در این خانه هم یک اطاقی باید پیدا می کردند که، فرضاً اگر کسی داخل این خانه شد، نتواند داخل اتاق بشود، بالاخره یکی از آنها فهمید که در این اتاق بت هست، جامه ای برداشت روی بت انداخت که بت نبیند قضایای اینها را، آن خدای دروغی نبیند که دارند چکار می کنند!
آیا ما می توانیم از خدای حقیقی، مخفی بکنیم کار خودمان را که نبیند و نداند کار را انجام بدهیم.

می آیند به انسان می گویند: چیزی نیست یک نوشته ای را اجازه بده ما امضا بکنیم! لازم نیست زحمت بکشید شما امضا بکنید، شما اذن بده ما از جانب شما امضا بکنیم کار تمام است، آن هم مزدش، آن هم بهایش، آن هم…!
بالاخره، نمی توانیم از خدا مخفی بکنیم اعمال خودمان را، او قادر است، ناظر است، علیم است، حکیم است. تا با او نسازیم، کارمان درست نمی شود. حالا چه کار بکنیم؟ خودمان از خودمان بترسیم، فضلاً از دیگران، به جهت اینکه فردا ما چه می دانیم چه به ما می گویند.
بالاخره باید خودمان از خودمان در حفاظ باشیم؛ خوب ملتفت باشیم که از خودمان اغوا نشویم؛ از خودمان تهدید نشویم، از خودمان تطمیع نشویم. وقتی که همه این مطالب احراز شد، بین خودمان و خدایمان در خلوات از تضرعات از انابه و از توبه، و از طلب توبه، طلب توفیق به توبه، دست بر نداریم.

از خدا می خواهیم به توسط انبیاء و اوصیائش و وصیّ حاضرش که در پیش عارفین حاضر است که ما را منحرف نکند از خدایی بودن و از خداییان و از وسائط امداد خدا، و ما را منحرف نکند، بصیر و بینا بکند، خودشناس باشیم، خودیها را بشناسیم خداییها را بشناسیم، آن وقت خلاف اینها هم شناخته می شوند.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته »


« بياناتي از آيت الله بهجت رحمت الله عليه »

ماخذ: کتاب به سوی محبوب و کتاب برگی از دفتر آفتاب

 2 نظر

نيايش، در طلب گشايش اندوه‌ها

21 خرداد 1391 توسط معاونت فرهنگی

(54) وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السّلَامُ فِي اسْتِكْشَافِ الْهُمُومِ:


يَا فَارِجَ الْهَمّ، وَ كَاشِفَ الْغَمّ، يَا رَحْمَانَ الدّنْيَا وَ الْ‏آخِرَةِ وَ رَحِيمَهُمَا، صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمّدٍ، وَ افْرُجْ هَمّي، وَ اكْشِفْ غَمّي.
يَا وَاحِدُ يَا أَحَدُ يَا صَمَدُ يَا مَنْ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ، اعْصِمْنِي وَ طَهّرْنِي، وَ اذْهَبْ بِبَلِيّتِي. وَ اقْرَأْ آيَةَ الْكُرْسِيّ وَ الْمُعَوّذَتَيْنِ وَ قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ، وَ قُلْ‏
اللّهُمّ إِنّي أَسْأَلُكَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدّتْ فَاقَتُهُ، وَ ضَعُفَتْ قُوّتُهُ، وَ كَثُرَتْ ذُنُوبُهُ، سُؤَالَ مَنْ لَا يَجِدُ لِفَاقَتِهِ مُغِيثاً، وَ لَا لِضَعْفِهِ مُقَوّياً، وَ لَا لِذَنْبِهِ غَافِراً غَيْرَكَ، يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ أَسْأَلُكَ عَمَلًا تُحِبّ بِهِ مَنْ عَمِلَ بِهِ، وَ يَقِيناً تَنْفَعُ بِهِ مَنِ اسْتَيْقَنَ بِهِ حَقّ الْيَقِينَ فِي نَفَاذِ أَمْرِكَ.
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمّدٍ، وَ اقْبِضْ عَلَى الصّدْقِ نَفْسِي، وَ اقْطَعْ مِنَ الدّنْيَا حَاجَتِي، وَ اجْعَلْ فِيمَا عِنْدَكَ رَغْبَتِي شَوْقاً إِلَى لِقَائِكَ، وَ هَبْ لِي صِدْقَ التّوَكّلِ عَلَيْكَ.
أَسْأَلُكَ مِنْ خَيْرِ كِتَابٍ قَدْ خَلَا، وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرّ كِتَابٍ قَدْ خَلَا، أَسْأَلُكَ خَوْفَ الْعَابِدِينَ لَكَ، وَ عِبَادَةَ الْخَاشِعِينَ لَكَ، وَ يَقِينَ الْمُتَوَكّلِينَ عَلَيْكَ، وَ تَوَكّلَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْكَ.
اللّهُمّ اجْعَلْ رَغْبَتِي فِي مَسْأَلَتِي مِثْلَ رَغْبَةِ أَوْلِيَائِكَ فِي مَسَائِلِهِمْ، وَ رَهْبَتِي مِثْلَ رَهْبَةِ أَوْلِيَائِكَ، وَ اسْتَعْمِلْنِي فِي مَرْضَاتِكَ عَمَلًا لَا أَتْرُكُ مَعَهُ شَيْئاً مِنْ دِينِكَ مَخَافَةَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِكَ.
اللّهُمّ هَذِهِ حَاجَتِي فَأَعْظِمْ فِيهَا رَغْبَتِي، وَ أَظْهِرْ فِيهَا عُذْرِي، وَ لَقّنّي فِيهَا حُجّتِي، وَ عَافِ فِيهَا جَسَدِي.
اللّهُمّ مَنْ أَصْبَحَ لَهُ ثِقَةٌ أَوْ رَجَاءٌ غَيْرُكَ، فَقَدْ أَصْبَحْتُ وَ أَنْتَ ثِقَتِي وَ رَجَائِي فِي الْأُمُورِ كُلّهَا، فَاقْضِ لِي بِخَيْرِهَا عَاقِبَةً، وَ نَجّنِي مِنْ مَضَلّاتِ الْفِتَنِ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ.
وَ صَلّى اللّهُ عَلَى سَيّدِنَا مُحَمّدٍ رَسُولِ اللّهِ الْمُصْطَفَى وَ عَلَى آلِهِ الطّاهِرِينَ.



(54) نيايش، در طلب گشايش اندوه‏ها



اى زداينده اندوه، و اى زايل كننده غم، اى بخشنده در دنيا و آخرت، و مهربان در هر دو سراى، بر محمد و آل محمد رحمت فرست، و اندوه مرا بر طرف كن، و غمم را بزداى. اى يگانه، اى يكتا، اى بى‏نياز، اى كسى كه نزاده و زائيده نشده، و هيچ همتائى نداشته، مرا نگاه دار و پاك ساز، و گرفتاريم را بر طرف كن .
و آية الكرسى و معوذتين و قل هو الله احد را بخوان و بگو:
خدايا من از تو مسئلت مى‏كنم، همچون سؤال كسى كه احتياجش سخت، و نيرويش سست، و گناهانش انبوه شده همچون سؤال كسى كه براى حاجت خود فرياد رسى، و براى ناتوانيش نيرو دهنده‏اى، و براى گناهش آمرزنده‏اى جز تو نمى‏يابد. اى صاحب جلال و اكرام. توفيق عملى را از تو مى‏خواهم كه بوسيله آن هر كه آن را بجا آورد او را دوست دارى.
و يقينى را كه هر كس در جريان قضاى تو به آن متيقن شود او را بدان وسيله سود دهى.
خدايا، رحمت فرست بر محمد و آل محمد و دلم را بسوى راستى فرا كش، و حاجتم را از دنيا بگسل و رغبتم را از سر شوق به لقايت در آنچه نزد تو است. قرار ده، و صدق توكل بر خويش را بر من ارزانى دار. ترا از خير سرنوشت گذشته مسئلت مى‏كنم، و از شر آن بتو پناه مى‏برم. ترس عبادتكاران ترا. و عبادت خاشعان در پيشگاه ترا، و يقين توكل كنندگان بر ترا، و توكل مؤمنان بتو را، از تو مسئلت دارم.
خدايا رغبت مرا در مسئلتم مانند رغبت دوستانم در مسئلتهاشان، و ترسم را مانند ترس اوليائت قرار ده، و مرا در خشنودى خود چنان بكار دار كه با وجود آن چيزى از دين تو را به علت ترس از آفريده‏اى ترك نكنم.
خدايا اين حاجت من است، پس رغبتم را در آن عظيم ساز، و عذر مرا در آن، آشكار گردان. و حجتم را در آن بر زبانم گذار و بدنم را در آن عافيت بخش.
خدايا هر كه صبح كند در حالى كه به غير از تو اعتماد و اميدى داشته باشد، پس من صبح كردم. در حالى كه اعتماد و اميدم در همه كارها توئى. پس به نيك فرجام‏ترين آنها برايم حكم كن، و مرا به رحمت خود از فتنه‏هاى گمراه كننده نجات بخش. اى مهربانترين مهابانان.
و خداى رحمت فرستد بر سيد ما محمد پيغمبر خدا كه برگزيده است، و بر آل او كه پاكانند.

صحيفه سجاديه؛ امام سجاد عليه السلام

 2 نظر
  • 1
  • ...
  • 102
  • 103
  • 104
  • 105
  • ...
  • 106
  • ...
  • 107
  • 108
  • 109
  • ...
  • 110
  • ...
  • 111
  • 112
  • 113
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

معاونت فرهنگی مدرسه علمیه الزهراء شاهین دژ

با سلام با توکل به خداوند یگانه و توسل به پاره ی تن رسول الله « حضرت زهرا سلام الله علیها » شفیعه ی روز جزا کار خود را در وبلاگ شروع نمودیم باشد که در پناه ایزد منان موفق باشیم. پس ورود شما عزیزان را به وبلاگ مدرسه علمیه الزهراء شهرستان شاهین دژ خوش آمد میگوییم.
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • معاونت پژوهش
    • اخبار پژوهشی
    • فرآورده های پژوهشی
    • همایش ها و فراخوان های مقالات
    • معرفی سایت
    • سوالات پژوهشی
  • پيامك هاي مناسبتي
  • مناسبت های قمری
    • ماه مبارک رمضان
    • ماه شوال
    • شهادت امام صادق علیه السلام
  • معارف اسلامي
    • بزرگان ـ علما ـ فقها
    • صحيفه سجاديه
    • قرآن
    • نهج البلاغه
  • بخش اساتيد
  • دلنوشته هاي طلاب
  • دانستنی ها
  • مطالب آزاد
    • عمومی، مسائل روز
    • حجاب
  • فرهنگی
    • تربیت فرزند
    • خانواده
    • بهداشت و درمان
    • روایت عشق
    • وصیت نامه شهداء
    • خاطرات شهداء
  • هفته دولت
  • مناسبات ماه شمسي
  • پیامبر و اهل بیت علیهم السلام
    • لطایف و شنیدنی
    • امام زمان، انتظار
  • سوگواره روایت عشق(ماه محرم و صفر)
  • انقلاب اسلامی ایران
  • فاطمیه
  • دانلود نرم افزارها
  • احادیث طلاب
  • ماه شعبان
  • اخبار فرهنگی
  • ماه رجب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

آمار بازديد از وبلاگ

وصیت نامه شهداء

احادیث موضوعی

ختم صلوات

ابزار و قالب وبلاگبیست تولزکد صلوات شمار برای وبلاگ
Online User
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

فلش نوحه


دريافت کد :: صداياب
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس