احتجاج امام باقر (ع) با قتادة بن دعامه بصرى
احتجاج امام باقر (ع) با قتادة بن دعامه بصرى
شیخ كلینى در كافى به نقل از ابو حمزه ثمالى روایت كرده است كه: در مسجد رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نشسته بودم كه مردى به سویم آمد و سلام داد و پرسید اى بنده خدا كیستى؟گفتم: از اهالى كوفه هستم، با من چكار دارى؟پرسید: آیا محمد بن على (امام باقر (عليه السلام) ) را مىشناسى؟ گفتم: آرى، اگر حق و باطل را مىدانى با او چكار دارى؟ گفت: اى كوفیان شما طاقت ندارید، اگر ابو جعفر را دیدى به من خبر ده. هنوز كلامش تمام نشده بود كه ابو جعفر آمد. عدهاى از مردم خراسان و نیز گروهى دیگر اطراف آن حضرت را گرفته بودند و درباره مناسك حج از وى سؤال مىكردند. امام (عليه السلام) آمد و در جایگاه خود نشست. آن مرد نیز در نزدیك آن حضرت جاى گرفت. من در جایى نشستم كه سخنان آنان را بشنوم. اطراف امام عدهاى نشسته بودند. وقتى هر یك كار خود را انجام دادند و رفتند، امام رو به آن مرد كرد و پرسید: تو كیستى؟ پاسخ داد: من قتادة بن دعامه بصرى هستم. امام پرسید: تو فقیه بصریان هستى؟ گفت: آرى. امام گفت: واى بر تو اى قتاده!خداوند مردمى را آفرید و براى آنان حجتهایى قرار داد. آنان ستونهایى در زمینش هستند و به اجراى فرمانهاى خداوند قائمند. آنان در علم خداوند برگزیدگانند. پیش از خلقت آنان را برگزید و ایشان از جانب راست عرش او سایهبانند. قتاده مدتی خاموش ماند. سپس گفت: خداوند ترا نیكو گرداند! به خدا سوگند من رویاروى فقها و ابن عباس نشستم اما قلبم در برابر هیچ یك از آنان چنان كه در برابر تو به اضطراب افتاده است، به ناآرامى و اضطراب دچار نگشته بود.
امام عليه السلام به او گفت: مگر نمىدانى كجایى؟ تو اینك در برابر خانههایى هستى كه خداوند اجازه داده در آنها نام مقدسش بلندى گیرد و یاد شود، در این خانهها مردانى شامگاهان و صبحگاهان او را تسبیح مىكنند. كسانى كه هیچ سوداگرى و داد و ستدى آنان را از یاد خدا و اقامه نماز و دادن زكات غافل نمىسازد. تو چنینى و ما همان كسانیم كه خداوند چنین توصیفشان كرده است.
قتاده بر آن حضرت گفت: به خدا راست گفتى. خدا مرا قربانت كند آن خانهها سنگى و گلین نیستند. سپس گفت: درباره حكم «پنیر» مرا آگاه كن. امام تبسمى كرد و فرمود: آیا پرسشهایت درباره این مسائل است؟ قتاده پاسخ داد: حكم آن را فراموش كردهام. امام پاسخ داد: اشكالى در آن نیست. قتاده گفت: اگر از آن بوى مرده احساس شده باشد؟ امام گفت: اشكالى در آن نیست. زیرا هیچ رگ و استخوانى ندارد و خونى در آن نیست. بلكه از میان سرگین و خون بیرون مىآید. سپس فرمود: بو و نسیم به منزله مرغى مرده است كه از آن تخمى بیرون آمده باشد، آیا آن تخم را مىخورى؟ قتاده گفت: نه مىخورم و نه به كسى مىگویم بخورد. امام (عليه السلام) پرسید: چرا؟ گفت: چون این تخم از جوجه مردهاى به دست آمده است. امام (عليه السلام) گفت: اگر این تخم را مراقبت كنى و از آن جوجهاى به دست آید آیا آن جوجه را مىخورى؟گفت: آرى. امام پرسید: پس چه چیز آن تخم را بر تو حرام كرده بود و این جوجه را حلال؟ سپس فرمود: بوى مرده هم مانند تخم است، پنیر را از بازار مسلمانان و از نمازگزاران بخر و درباره آن تحقیق مكن، مگر آن كه كسى درباره آن چیزى به تو بگوید.
گرفته از کتاب: سیره معصومان
تنظیم برای تبیان: سید پیمان صابری