حكایت ملاباجی و خبرچینی پرندگان ـ علامه حسن زاده آملی
حكایت ملاباجی و خبرچینی پرندگان ـ علامه حسن زاده آملی
علامه حسن زاده نقل مى كنند:
در مكتب يك ملا باجى داشتيم خيلى عجيب بود. خدا رحمتش كند يك خاطره خيلى شيرين از او دارم .
گاهى اوقات كه در مكتب بوديم و داشتيم درس مى خوانديم ، يك مرتبه پرنده اى مى آمد و روى درخت مى نشست اين ملا باجى وقتى مى ديد كه پرنده روى درخت نشسته است . رويش را به طرف ما مى كرد و با صداى بلند و با تشر مى گفت :
بچه ها ساكت باشيد ببينم اين پرنده چه مى گويد.
بعد دستش را به زمين مى زد و سرش را به سوى پرنده مى كرد و مى گفت : چه مى گويى ؟ بعد به يكى از بچه ها نگاه مى كرد كه روز قبل توى خانه يا محله بهانه گرفته بود و رفتار و كردارش خوب نبوده و مى گفت : فلانى مثلا حسن يا صديقه ؟ و به پرنده مى گفت صديقه ؟ عجب ايشان بى ادبى كرده ؟ سر شام بهانه گرفته ؟ ديگه چه كرده ؟ ماهمه مات مى مانديم كه اين ملا باجى از كجا به زبان پرنده آشناست چون بچه ها مى ديدند كه آن چيزى كه در كوچه يا خانه گذشته همه را آن پرنده به ملا باجى ما درست مثل يك خبرنگار صادق گفته است اين خيلى موجب شگفتى ما بود كه پرنده از كجا مى آيد و اين اتفاقى كه گذشته است و كارى كه ما كرده ايم خبر مى دهد؟ اين موضوع يك اثر تربيتى خيلى فوق العاده داشت و بچه ها همه حواسشان را جمع مى كردند ولى يك عقده اى هم از پرنده ها در دل داشتيم و فكر مى كرديم كه چه كنيم تا نسل اين پرنده را از روى زمين برداريم چون نفس هم كه در خانه مى كشيديم به اين نحو به اطلاع ملا باجى هاى ما مى رساندند البته اصل موضوع چيز ديگرى بود و ربطى به پرنده ها نداشت وقتى ما در خانه اذيت مى كرديم يا بهانه مى گرفتيم يا كار بد مى كرديم والدينمان مى آمدند و به ملا باجى ها مى گفتند اين ملا باجى مستقيما موضوع را به ما نمى گفت و مى آمد به اين صورت مى گفت كه در كوچه و محله و خانه بى ادبى نكنيم .
منبع : داستانهاى حكيمانه لطيف راشدى ص 10