شکوفه امامت و ولایت شکفت.
شکوفه امامت و ولایت شکفت
الحمدالله الَّذی جَعَلنا مِن المُتَمسِکینَ بِولایَةِ اَمیرالمؤمنین وَ الائمَةِ
در طنین ظربان قلب زمان، در میان نابترین لحظات انتظار، کعبه دیوارهایش را به تقدیس و مبارکی قدوم بنت اسد شکافت و پذیرای تولد مبارکشان شد تا مولود کعبه باشد و خداوند رحمان از بالاترین اسماء خود، علی اعلی، نام او را برگزید و به عالیترین و زیبندهترین صفات مزینش ساخت و او را همچون هارون که پشت موسی بود، برای محمد صلی الله علیه و آله و سلم، آخرین برگزیده و هدایتگر کاملترین ادیان را قرار دهد، تاریخ هرگز قاضی و داوری مانند او ندید و گوشهای روزگار نیز هیچ گاه صدای عدالتگری چون او، که عدالتش سرنگون کنندهی نابرابریها و تاراج غارتگران و مال دوستان بود به خود نشنید.
او صاحب ذوالفقار بود و برایش همتا و مانندی در میدانهای رزم و پیکار نبود و نامش لرزه بر اندام ستمکاران و کافران میانداخت وسعت و عظمت دنیا چه ناچیز بود در برابر دیدگانی که به روی ظواهر و زرق و برق دنیای فانی و زودگذر آن بسته بودند که خوارتر از استخوان خوکی در دستان جذامی میدید.
سینه مبارکش چون صندوقچهای از نایابترین گنجهای پربار علم و دانش بود و همه دانش هستی در آن به ودیعه گذاشته شده بود تا قفل آن با کلید زبان علی علیه السلام گشوده شود زیرا که دربارهی خود فرمودند: « از من دربارهی راههای آسمان سوال کنید، چرا که من به راههای آسمان آشناترم تا به راههای زمین »
زمانه از آنچه در دل خود داشت بیقرار بود و تقدیر به خود میبالید که در قلب خود چنین حادثهی شگرفی را پنهان دارد.
فضا عطرآگین از حال و هوای حج، احرام و معنویت بود. افسوس که مقدر شده بود این آخرین حج پیامبر باشد و حجه الوداع نام بگیرد. اما ثانیهها در کنار برکهای غرق در شعف و سرور، زیباترین و کاملترین برگهای تقویم اسلام را رقم میزدند.
زمان به جای سرعت و شتاب سکوت و انتظار را زمزمه میکرد. ذرات داغ و تشنهی کویر در عطش سیراب شدن از جوشش چشمه غدیر بیتاب بودند و باز قلب مبارک پیامبر میزبان جبرئیل بود و وحی که پاکتر و زلالتر از قطرات باران بر روحش میبارید و در جانش نفوذ میکرد.
کاروان ایستاد تا آنان که قدمهایشان از کاروان جلوتر رانده بود بازگردند و برسند دیگرانی که خستگی و کندی، عقبترشان داشته بود.
آسمان و ملکوت در روشنای انوری که از زمین به بالا ساطع میشد، میدرخشید و فرشتگان از بهشت نظارهگر بزم و ضیافت ولایت بودند و کوهها « من کنت مولاه فهذا مولاه » را تا دورترین نقطه هستی منعکس کردند و آن روز دستان حیدر کرار بالا رفت و در مقابل هر چه دنیاپرستی و حرص و بیعدالتی بود.
هر ساله غدیر شکوه تنهایی و خشکی آبگیرش را با شکفتن شکوفههای ولایت و امامت جشن میگیرد.
به قلم: مریم پیرعباسی، طلبه پایه پنجم