نجوای دل
نجوای دل، نالههای العفو، العفو یک طلبه با معبودش
خدایا! العفو، العفو، العفو، مرا ببخش، مرا ببخش که جز خود، همه کس را فراموش کرده بودم.
خدایا! العفو، العفو، العفو، که از توی عاشق و مهربان دور بوده ام در حالی که تو، در درونم بودی و نزدیکتر از رگ گردن به منی.
معبودا، در طلوع آفتاب به « تو » نیازمندم.
شامگاهان، هنگامی که ماه و ستاره ها ناپدید میشوند، پیوسته کنارم باشی.
وقتی که ابرهای تیره، سر میرسند به « تو » نیازمندم، وقتی که دانههای باران فرو میریزد، به تو محتاجم.
هنگامی که تندر بلا و گرفتاری در من رخنه میکند، پیوسته کنارم باش.
وقتی که دلم گرفته و اشکهایم جاریست، به تو نیازمندم و بس.
خدایا بگذار بگویم: « همه محتاجند و تو بینیاز، همه غایبند و تو حاضر، همه فانیاند و تو باقی، همه گدایند و تو پادشه مطلق.»
معبودا! تو خود شاهدی که سخنانم از بیقراری است، پس مرا از این بیقراری نجات بده.
خدایا! اگر خدا خدا نکنم چه کنم؟ که همه چیز را از « تو » دارم و از « تو » میخواهم.
آمدهام به درگاهت، در رحمتت را به رویم بگشا و مرا دلشکسته و مأیوس، با در بسته مگذار.
خدایا! خستهام، بیزارم از همه کس و همه چیز، مرا در حصار و حمایت خود ایمن گردان.
خداوندا! دستانم را رو به آسمان بلند کردم و فریاد میزنم:
« بد کردم، خطا کردم، گناهکارم، ولی دوستت دارم.»
ای رئوف، دلسوز، عاشق و مهربان دوستت دارم …
به قلم: مریم پیرعباسی، طلبه پایه پنجم