شب یلدا
فال حافظ و شاهنامه خواني
يكي ديگر از رسم هاي شب يلدا، «فال حافظ گرفتن» است اگر رسم ها و آيين هاي ديگر يلدا را ميراثي از فرهنگ چند هزار ساله بدانيم ولي فال حافظ گرفتن در شب يلدا و نيز در «تيرماه سيزه شو» (جشن تيرگان در مازندران) _ در سده هاي اخير به رسم هاي شب يلدا افزوده شده است. شاهنامه خواني و قصه گويي پدربزرگ و مادربزرگ دور كرسي براي كوچكترها نيز از آيين هاي يلدا است كه خاطرات شيريني براي بزرگسالي آنها فراهم مي آورد.
جعفر شهري در «طهران قديم» مي نويسد: «زمستان دو چله به اسم چله بزرگه و چله كوچكه داشت كه چله بزرگه از اول دي تا دهم بهمن بود كه زمين نفس دزده كشيده، تك (حدّت) سرما مي شكست و از آن به بعد، تا آخر بهمن كه چله كوچك بوده مي گفتند كاري كه چله بزرگه نكرده چله كوچكه مي كند و چله كوچكه گفته اگر پشتم به بهار نبود بچه را در قنداق خشك مي كردم و تقريبا به همين صورت هم بود و هرگز سرماي چله بزرگه به پاي سرماي چله كوچكه نمي رسيد و با تمام شدن چله كوچكه هم بود كه فقرا مي گفتند زمستان تمام شد و روسياهي به ذغال ماند و غم سرما و عدم استطاعت تهيه خاكه ذغال را فراموش مي كردند كه پشتش به بهار مي باشد. و شب اول چله بزرگه يا شب يلدا كه «بلندترين شب سال» بود هر دسته از خويش و اقارب و همسايه شب نشيني گرفته در آن بساط سور و سات از آجيل و شيريني و ميوه و مخصوصا هندوانه و انار و خربزه فراهم كرده، دور هم جمع شده به خوشگذراني و شب زنده داري و گرفتن فال حافظ مي پرداختند، و در اين شب بود كه مي گفتند با خوردني هاي سفره شب يلدا، مثل خوراكي هاي پاي سفره هفت سين طبيعت گرم را مي توانند سرد و طبيعت سرد خود را گرم بكنند. به اين صورت كه اگر از گرمي مزاج رنج مي برند هندوانه و انار و اگر از سردي ناراحت مي شوند توت و كشمش و خرما و مثل آن بخورند و تا سحر آن كه گفت و شنيد و بگو و بخند مي كردند. بگو و بخند و دور هم جمع شدني كه مربوط به شب يلدا و مثل آن نبوده، از هر فرصت و بهانه براي به وجود آوردن آن استفاده مي كردند. بعد از آن اهمن و بهمن و پس از آن سرما پير زن بود كه سه دهه اسفند را در بر مي گرفت.
اهمن و بهمن كه دو برادر زمستان بودند و مي گفتند «اهمن و بهمن، عهده همه با من» يعني هر كاري كه زمستان و چله هاي آن نكرده اند ما كرده و تلافي همه را ما در مي آوريم، و سرما پير زن هم آن بود كه مي گفتند در زمان حضرت رسول (ص) پير زني شتري داشت كه مست شده بود و نزد حضرت شكايت مي برد كه زمستان تمام شد و شتر من مست، يعني فهل گير يا فهل ده نشده است و حضرت دعا فرموده ده روز به زمستان اضافه شده سرماي آن برگشت مي كند، و سرماي ديگري هم به مدت ده روز از اول نوروز تا دهم آن بود كه آن را هم سرما گل سرخ مي گفتند.»
آيين هاي مخصوصي قوم هاي ايراني در يلدا
به دليل پهناوري ايران و رواج خرده فرهنگ هاي گونه گون در اين گستره پهناور گاهي به آدابي بر مي خوريم كه فقط ويژه يك منطقه خاصند. مثلا در گيلان «آوكونوس» ميوه اي است كه حتما در شب چله مصرف مي شود و روش تهيه آن هم به اين شرح است كه در فصل پاييز ازگيل خام (چند روز مانده به ريختن و رسيدن كامل) را در خمره مي ريزند، خمره را پر از آب مي كنند و كمي نمك هم به آن مي افزايند و در خم را مي بندند و در گوشه اي خارج از هواي گرم اطاق مي گذارند.
ازگيل سفت و خام، پس از مدتي، پخته و آبدار و خوشمزه مي شود. آوكونوس ازگيل در اغلب خانه هاي گيلان تا بهار آينده پيدا مي شود و هر وقت هوس كنند ازگيل تر و تازه و رسيده و خوشمزه را از خم بيرون مي آورند و آن را با گلپر و نمك در سينه كش آفتاب مي خورند.
در تبريز نيز در موسم يلدا «عاشيق ها» مي نوازند. عاشيق ها خنياگران محلي هستند كه اشعار و موسيقي آنها برگرفته از موسيقي مردمي است، آنها در حين اجراي برنامه، داستان مي خوانند، في البداهه شعر مي سرايند و ساز مي زنند. قصه هايي كه عاشيق ها در شب يلدا مي گويند ريشه در افسانه هاي كهن ايراني دارد. قصه هاي قهرماني مثل «كوراوغلو» و قصه هاي مهر و محبت شبيه «قرباني و پري» از قصه هاي مشهور عاشيق هاست.
در لرستان مردم در شب چله «گندم شيره» مي خورند كه گندمي است كه در شيره مي خيسانند و زردچوبه و نمك را با آن مخلوط مي كنند سپس آن را روي ساج برشته مي كنند و همراه خلال بادام، گردو، كشمش، سياه دانه و كنجد مخلوط مي كنند و مي خورند. يكي ديگر از رسوم زيباي لرها به اين شكل بوده كه پسران كوچك و نوجوان، شب يلدا بر پشت بام خانه ها مي رفتند و كيسه اي را به همراه طنابي از سوراخ دودكش خانه ها به داخل خانه آويزان مي كرده اند و شعري محلي مي خواندند با اين مضمون كه صاحب خانه، انشاالله خير به خانه ات ببارد و كدخداي خانه ات نميرد چيزي بده اين پسر كوچك بياورد. صاحبخانه از تنقلاتي كه براي شب چله تدارك ديده بود، داخل كيسه مي گذاشت و گاهي پيش آمده كه صاحبخانه براي مزاح، دختر خردسال كوچكش را در كيسه گذاشته و آن پسر كيسه را كشيده بالا و اين آشنايي در خيلي از موارد باعث ازدواج در بزرگسالي مي شده است.
کرمانيها معتقدند که در اين شب گنج قارون بوسيلة شتر در حرکت است و ممکن است احياناً ساربان آن قافله با برخورد به يکی از افراد خانواده مقداری از آن گنج را به او بدهند.
يكي از اعتقادات مردم قديم تهران كه در شب يلدا نمود بيشتري پيدا مي كرد اعتقاد به «بخت گشايي» بوده. آنگونه كه مي گويند كاروبار شغل «پنبه زني» و افراد پنبه زن در چند روز مانده به اين شب كاملا رونق پيدا مي كرده. حكايت جالبي كه در اين باره نقل شده اين است كه خانواده هاي داراي دختر دم بخت علاوه بر سپردن تشك و متكاهاي خود به پنبه زن هدف خاصي را دنبال مي كرده اند. آن هدف هم چيزي به جز اعتقاد به رسم بخت گشايي نبوده. نقل است كه والدين دختران دم بخت هنگامي كه پنبه زن به هر دليلي دست از كار مي كشيده و آنها كمان پنبه زني را تنها مي يافته اند فورا دختر موردنظر را از ميان كمان عبور مي داده اند و معتقد بوده اند كه بخت دختر همانند زه كمان به زودي گشوده خواهد شد. چون طبعا زه كمان به محض ورود دختر از آن پاره مي شده است.
طبيعي است كه پاره شدن چله كمان آن هم در شبي چون شب «چله» كه كاروبار سكه است براي پنبه زن ها به عنوان يك مصيبت قلمداد مي شده و آنان معمولا سعي مي كرده اند كه چهارچشمي مواظب كمان خود در خانواده هاي داراي دختر دم بخت باشند يا پيشنهاد كار از سوي آنان را نپذيرند.
يكي از سرگرمي هاي مردم تهران در دوران قديم حضور در قهوه خانه ها و گوش سپردن به اوراد نقالان و تماشاي تردستي وشعبده بازي بوده. كساني ديگر هم گاه به گاه به خانه همديگر مي رفته اند و تا پاسي از شب گل گفته و گل مي شنيده اند.
اما اين حكايات در شب يلدا دامنه گسترده تري پيدا مي كرد و مثلا قهوه خانه هاي پر از مشتري تا صبح باز بوده و قل قل قليان و سماور اين شب نشيني را با شكوه تر مي كرده.
در شب يلدا اكثر مردم تهران قديم ترجيح مي داده اند كه شام را در يكي از همين قهوه خانه ها صرف كنند و بعد براي همديگر قصه بگويند و يا همگي به مراسم شاهنامه خواني يك نقال گوش بدهند.
مجالس مشاعره و معماگويي در اين شب به اوج خود مي رسيده و شرط بندي هاي مختلف براي سپري كردن طولاني ترين شب سال رواج خوبي داشته است. يكي ديگر از كارهاي جالب مردم تهران حضور دسته جمعي مردان در حمام هاي عمومي بود.
استحمام دسته جمعي در هواي سرد با آب گرم گروهي از تهران نشينان را به ضيافت شب يلدا مي برده و كيسه كشي و مشت و مال انگار تمام خستگي يك سال كاري را از تن قشر زحمتكش بيرون مي كرده. ظاهرا در محيط حمام هم يك يا چند نفر به نوبت مسووليت سرگرم كردن ديگران را به عهده مي گرفته اند و با نقل لطيفه هاي گوناگون به سپري كردن اوقات خوش كمك مي كرده اند.
روحانيان تهران قديم در شب يلدا مسووليت سنگيني را بر عهده داشتند. آنان با فرارسيدن سپيده صبح و شنيدن صداي اذان به پشت بام ها مي رفتند وبا دعوت مردم به تقوي تا طلوع آفتاب به خواندن اشعار مذهبي و ادعيه مي پرداختند و دعا مي كردند. در آن زمان روي بام اكثر خانه ها چارطاقي مخصوص شب خوان ها وجود داشته كه مخصوص مراسم هاي گوناگون بوده است.
يكي ديگر از زيبايي هاي صبح شب يلدا آب و جاروي جلوي خانه ها توسط تهراني هاي قديم است. تهراني هاي قديم معتقد بوده اند كه هر كس چهل صبح بعد از شب يلدا جلوي خانه خود را آب و جارو كند سعادت رسيدن به خدمت حضرت خضر را خواهد يافت و هر حاجتي داشته باشد به آن خواهد رسيد.
يكي ديگر از مراسم هاي مخصوص شب يلدا همان گونه كه گفته شد بيدار ماندن تا صبح بوده و كساني كه موفق به اين كار مي شده اند صبح روز بعد با انرژي تمام صبحانه مفصلي نوش جان مي كرده اند. صبحانه اي كه در صبح روز بعد يلدا در خانه ها رواج پيدا مي كرده شامل چاي، چاي دارچين، شير چاي، كله پاچه، عدس پخته، حليم، آب لبو و لبو بوده كه اين نوع غذايي تا آخر زمستان در اكثر جاها ادامه پيدا مي كرده و هم اكنون نيز اكثر قهوه خانه ها و رستوران ها امروزي از آن پيروي مي كنند.
از اين گونه آيين هاي خاص در برگزاري يلدا فراوان مي توان شمرد، ايران كشوري با فرهنگي غني است كه مردمانش بنا به ذوق و سليقه و طبيعت منطقه اي كه در آن زيست مي كنند هر يك براي برگزاري سنت هاي كهن آداب خاص خود را دارند.