شعر: رهبرم تنهاست چرا نمی آیی؟
10 دی 1391 توسط معاونت فرهنگی
رهبرم تنهاست چرا نمیآیی؟
آقا ببین که چگونه حرمت عباس را شکستند
در غربت و ظلمت غم دربار شکستند
ماییم و دل کوچک و یک رهبر تنها
آری تو بیا مشک علمدار شکستند
با خامنه ای عهد ببندیم و بگوییم
تو یاور اویی و عجب، قلب سپهدار شکستند
تدبیر ازل بود که اینگونه برنجیم
از کینه ی آنان که خط سالار شکستند
جانم به فدایت، جمعه خا خونیند
نه سر و دست، و نه پا، دلِ مظلوم شکستند
آقا بیا رحمی به دل مجروحم کن
نَگذَر از خون کسانی که دل یار شکستند
تو یوسف زهرایی و جان پیمبر
آنان به دوباره پهلوی مادر بشکستند
بین که کار آنان چه نارواست
در فراغت جای اندوه، قامت ساغر بشکستند
جای ندبه جای اندوه فراغت گل زهرا
جام صبر ملت ایران بشکستند
روزی که دل می لرزید از هیبت عباس
آنان دف زده و حرمت سقا بشکستند
به قلم: رقیه فکری(بهانه)، طلبه پایه پنجم