عاشورا نیمروزی جاودان
« السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام »
هر که شد از سر اخلاص عزادار حسین
نام او ثبت نمایند به طومار حسین
ای خوش آنکس که حسینی شد و از روی اخلاص
پیروی کرد ز اندیشه و افکار حسین
*********
بِاَبی أَنتَ و أُمّی یا حُسَینَ بنَ عَلیٍّ
سلام بر سید و سالار شهیدان، انسان کامل و شخصیت بیمانند تاریخ، جوانمرد و سلحشور میدان حق، فرزند حیدر کرّار و زهرای مرضیه و رهبر و مقتدای شیعیان عالم.
شهادت امام حسین علیه السلام را به تمام پیروان واقعی آن حضرت تسلیت عرض مینماییم. امید آن است این نوشته که شامل مقدمهای کوتاه و خطبههای آن حضرت در روز عاشورا میباشد مورد قبول درگاه احدیت و امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف قرار گیرد.
نوشته حاضر محصول تلاش طلاب پایه چهارم خانمها: مریم پیرعباسی، سکینه حنیفی و رقیه فکری، همچنین خانم سیما بختیاری است.
مشاور: استاد گرامی سرکار خانم سهیلا کوهی
تهیه شده: معاونت پژوهش مدرسه علمیه الزهراء شهرستان شاهیندژ
« عشق خدایی »
کوثر زلال عاشورا در متن زندگی شیعه و در عمق باورهای پاک او جریان داشته و در طول چهارده قرن سیراب کنندهی جانها بوده است. اینک نیز عاشورا پرگاری است که عشق را ترسیم میکند و کانونی است که ارزشها، احساسها، عاطفهها، خِردها و ارادهها بر گردش میچرخند.
بی شک محتوا، انگیزهها و اهداف و درسهای آن حماسه عظیم فرهنگی ناب و الهام بخش را تشکیل میدهد. از این رو در حوزه وسیع تشیع و دلباختگان اهل بیت، پیروان عترت همه با فرهنگ عاشورا زیستهاند و برای آن جان باختهاند.
آنان در آغاز تولد کام نوزاد را با تربت سیدالشهداء علیه السلام و آب فرات بر میدارند و هنگام خاکسپاری، تربت کربلا را با میت همراه میکنند آنان از روز ولادت تا هنگامه مرگ به حسین بن علی علیه السلام عشق میورزند و برای شهادتش اشک میریزند و این مهر مقدس، با شیر وارد جان میشود و از جان به در نمیرود.
عاشورا از دیرباز تجلیگر روز درگیری حق و باطل و روز فداکاری و جانبازی در راه دین و عقیده، شناخته شده است. حسین علیه السلام در این روز با یارانی اندک ولی باایمان و صلابت و عزتی بزرگ و
شکوهمند، با سپاه سنگدل و بی دین حکومت یزیدی به مقابله برخاست و کربلا را به صحنهی همیشه زنده عشق خدایی و آزادگی مبدل ساخت.
عاشورا اگر چه یک روز بود، اما دامنه تاثیر آن تا ابدیت کشیده شد و چنان در عمق دلها اثر گذاشته است که همه ساله دهه محرم و به ویژه روز عاشورا، اوج عشق و اخلاص نسبت به معلم حریت و اسوه جهاد و شهادت، حسین بن علی علیه السلام میگردد و حتی غیر شیعیان نیز در مقابل عظمت آن آزادمرد سر تعظیم فرود میآورند.
*********
« خطبه امام حسين علیه السلام در روز عاشورا »
امام مي فرمايند: ولي من خدايي است که کتاب فرود آورده و هم او ولي شايستگان است. بنگريد من از چه خاندانم و به خود آييد.
خويش را سرزنش کنيد و بنگريد آيا کشتن من رواست؟ حرمت من براي شما زير پا گذاشتني است؟ آيا من پسر پيغمبر (ص) شما نيستم؟ پسر وصي و عموزاده شما نيستم؟ آيا حمزه سيدالشهدا (ع) عموي پدرم نيست؟ آيا جعفر بن ابيطالب برادر پدرم که در بهشت با دو بال پرواز مي کند ، عمويم نيست؟ به شما نرسيده که رسول خدا (ص) درباره من و برادرم فرمود سيد جوانان اهل
بهشتند؟ اگر گفتار مرا درست مي دانيد ، بسيار خوب ، باور کنيد از وقتي دانستم خدا دروغگو را دشمن دارد ، دروغ نگفتم و اگر باور نداريد کساني از اصحاب پيغمبر هنوز زنده اند ، برويد از آنها بپرسيد تا به شما خبر دهند. از جابربن عبدالله انصاري ، ابوسعيد خدري ، سهل بن سعد انصاري ، زيد بن ارقم و انس بن مالک بپرسيد. اين پرسيدن از ريختن خونم جلوگير شما نيست؟
اگر شما در اين ترديد داريد که من زاده دختر پيغمبرم ، واي بر شما. آيا از شما خوني ريختم؟ مالي از شما خورده ام؟ زخمي به شما زدم که حالا قصاص آن را مي خواهيد؟
همگي دشمنان خاموش شدند. سپس امام فرياد زد: اي شبث بن ربعي ، اي حجار بن ابجر ، اي قيس بن اشعث و اي يزيد بن حارث! آيا به من ننوشتيد که ميوه ها رسيده و باغها سبز شده و به سوي لشکري که براي تو آماده شده ، بيا؟
گفتند: ما ننوشتيم. امام فرمود: به خداوند نوشتيد. اکنون که مرا نمي خواهيد بگذاريد به مامن خود در هر جاي زمين که باشد برگردم. قيس بن اشعث – لعنه الله عليه - گفت: اي حسين (ع) نمي دانم چه مي گويي؟ تو بايد تسليم پسر عم خود شوي. او به دلخواه
تو رفتار مي کند. امام فرمودند: نه ، به خدا قسم به شما دست خواري ندهم و از شما مانند بنده نگريزم.
زهير دوباره فرمود: اي بندگان خدا ، پسر فاطمه (س) بدرستي و نصرت شايسته تر از ابن سعد و ابن زياد است ؛ اگر او را ياري نکنيد به خدا پناهتان باد. او را نکشيد. او را با عموزاده اش ، يزيد گذاريد. به جانم سوگند که يزيد با نکشتن حسين هم از اطاعت شما راضي است. شمر بن ذي الجوشن تيري به او انداخت و گفت: خاموش باش. ما را از پرگويي خسته کردي. زهير به او گفت: من با تو سخن نگويم. همانا تو جانوري ، به خدا گمان ندارم دو آيه قرآن درست بخواني ، مژده ات باد به رسوايي و عذاب دردناک در قيامت.
شمر گفت: خداوند تا يک ساعت ديگر خودت و آقايت را خواهد کشت. زهير گفت: مرا از مرگ مي ترساني؟ بخدا مرگ با حسين (ع) نزد من بهتر است از آن که با شما جاويدان بمانم. زهير رو به مردم کرد وگفت: اي بندگان خدا ، اين پست جفاجو و همگامانش شما را از دينتان خارج کردند. بخدا شفاعت محمد (ص) به مردمي نرسد که خون خاندان او و کساني که آنها را ياري مي کنند ، بريزند.
مردي از اصحاب او را صدا کرد که امام مي فرمايند:
برگرد ، به جان خودم اگر مومن آل فرعون قوم خود را نصيحت کرد ، تو هم اينها را نصيحت کرد. سپس امام به يزيد بن خضير فرمود: با آنها سخن بگو. يزيد پيش رفت وگفت: اي مردم ، از خدا بپرهيزيد. سپرده محمد (ص) ميان شماست. اينان ذريه و خاندان و دختران حرم اويند. آنچه در دل داريد بگوييد. مي خواهيد با آنها چه کنيد؟ گفتند: مي خواهيم آنها را در اختيار ابن زياد قرار دهيم. يزيد گفت: چرا از آنها نمي خواهيد به جاي خود برگردند؟ اي اهل کوفه ، نامه ها و پيمان هايي را که به آنها داديد و خداوند را بر آنها گواه گرفتيد از ياد برده ايد؟ واي بر شما.
خاندان پيامبر(ص) خود را دعوت کرديد چون نزد شما آمدند ، آنها را به دست ابن زياد مي دهيد و آب فرات را روي آنها مي بنديد؟ بسيار بد کرديد. خداوند روز قيامت شما را سيراب نکند که بسيار بد مردمي هستيد. خدايا آنها را به جان هم انداز تا نزد تو آيند و تو بر آنها خشمگين باش. لشکر عمر سعد او را تيرباران کردند ، او نيز برگشت.
خود امام آمدند ، برابر لشکر ايستادند ، به عمر سعد نگريستند و فرمودند: سپاس خدايي را سزاست که دنيا را آفريد و آن را خانه فنا و زوال مقرر گردانيد که اهل خودش را دستخوش دگرگوني کند. فريفته کسي است که او را بفريبد ، اين دنيا شما را نفريبد که هر کس را بدان تکيه زند نوميد کند.
من مي بينم شما براي کاري گرد آمديد که خدا را بر خود خشمناک کرديد و از رحمت خود دور ساختيد ، پروردگار ما بسيار خوب است و شما بسيار بد. به طاعت خدا اقرار و به رسولش محمد (ص) ايمان داريد ؛ ولي بر ذريه اش يورش برديد که آنها را بکشيد. شيطان بر شما چيره شده و خداي بزرگ را از ياد شما برده است. مرگ بر شما و ملک شما ، انا لله و انا اليه راجعون.
امام براي آخرين بار سخنان آتش بار خود را ايراد و حقيقت حال آنها را روشن کرد و آنچه نفرين بود ، به آنها گفت و اين آخرين سخنراني امام است. امام سوار شتر شدند و آنها را به خاموشي وا داشتند. خدا را سپاس گفتند و بر فرشتگان و انبياء و رسل صلوات فرستادند و سپس فرمودند: اي گروه تار و مار از سرگرداني غمگسار شويد که مرا به فريادرسي خوانديد و ما يورش کنان به دادخواهي شما آمديم و اکنون شمشيري که ما به دست شما داديم به روي ما مي کشيد و آتشي که به جان دشمن خود و شما افروختيم ، بر ما مي افکنيد. دست دشمن خودتان شديد تا بر تير دوست خود بزنيد. صد واي بر شما ، با آن که هنوز شمشير در غلاف است ، چون ملخ دريايي سوي جنگ پرش کرديد و چون پروانه بر آن پياپي بال زديد. کوبيده و پايمال باشيد. اي کنيزپرستان ، از حزب راندگان ، قرآن دور اندازان ، سخنهاي حق وارونه سازان و قانون شکنان!
آيا اينها را ياري مي کنيد و ما را وا مي گذاريد؟ آري. اين شيوه پيمان شکني ديرين شماست که پدران شما بر آن ريشه کردند و شاخه ها بر آن فراز آمد و شما ميوه پليد آن هستيد که براي يابنده خود گلوگير است و براي به زور رباينده گوارا. بدا بر شما که مرا بر شمشير خوردن و خواري کشيدن وا مي داريد. دور باد از ما خواري.
سپس دعا کرد بار خدايا باران آسمان را از آنها بگير ، به محيطهاي قحطي گرفتارشان کن و غلام ثقيف را بر آنها بگمار تا جام تلخي به کام ريزند ؛ زيرا ما را تکذيب کردند و واگذاردند. تو پروردگار ما هستي بر تو توکل داريم و به سوي تو باز مي گرديم.
عمر بن سعد پيش راند و تيري به لشکر حسين (ع) انداخت و گفت: نزد امير گواه باشيد که من تيراندازي را آغاز کردم و پيرو دستور عمر سعد ، تيرهاي لشکر کوفه چون پرندگان باريدن گرفت. پس از تيرباران ، اصحاب امام کم شدند و 50 نفر از ياران امام به شهادت رسيدند. امام به يارانشان فرمودند: خدايتان رحمت کند. برخيزيد براي مرگ که اين تيرها چاره ندارد. پيک لشکرند که سوي شما مي آيند. (منبع: کتاب ارشاد شیخ مفید)
«خطبه امام حسین علیه السلام و اتمام حجت با سپاهیان دشمن»
در روز عاشورا هنگامی که عمر بن سعد سپاه خود را برای جنگ با امام حسین علیه السلام آماده کرد و پرچم ها را در جای خود قرار داد و میمنه و میسره لشگر را تنظیم نمود، به افرادی که در قلب لشگر بودند گفت: در جای خود ثابت بمانید و حسین را از هر طرف احاطه کنید تا او را همانند حلقه انگشتری در میان بگیرید.
در این میان، امام علیه السلام در برابر سپاه کوفه ایستاد و از آنها خواست تا خاموش شوند، ولی آنها ساکت نشدند.
امام به آنها فرمود:
« وای بر شما! چه زیانی می برید اگر سخن مرا بشنوید ؟! من شما را به راه راست می خوانم. هر کس از من فرمان ببرد به راه صواب و درست باشد و هر کس نافرمانی کند هلاک شود. همه شما از فرامین من سر باز می زنید و سخن مرا گوش نمی دهید؛ چرا که شکم های شما از مال حرام پر شده است و بر دلهای شما مهر شقاوت نهاده شده است. وای بر شما آیا خاموش نمی شوید؟! آیا گوش فرا نمی دهید؟!»
اینجا بود که اصحاب عمر بن سعد یکدیگر را ملامت کردند و گفتند:
گوش دهید !! امام علیه السلام پس از سکوت سپاه دشمن فرمود: « ای مردم، هلاک و اندوه بر شما باد که با آن شور و شعف ما را فرا خواندید تا به فریاد شما برسیم و ما شتابان برای فریادرسی شما آمدیم، ولی شما شمشیری را که خود در دست شما نهاده بودیم، به روی ما کشیدید و آتشی که ما برای دشمن خود و دشمنان شما افروخته بودیم برای ما فروزان کردید و در جنگ با دوستانتان به یاری دشمنانتان برخاستید! با این که آنان در میان شما نه به عدل رفتار کردند و نه امید خیری از آنان دارید بدون اینکه از ما امری صادر شده باشد که سزاوار این دشمنی و تهاجم باشیم.
وای بر شما، چرا آن گاه که شمشیرها در غلاف و دلها آرام و خاطرها جمع بود، ما را رها نکردید. و همانند مگس به سوی فتنه پریدید و همانند پروانه ها به جان هم افتادید؟! هلاکت باد شما را ای بندگان کنیز و بازماندگان احزاب و رها کنندگان کتاب و ای تحریف کنندگان کلمات خدا و فراموش کنندگان سنت رسول و کشندگان فرزندان انبیا و عترت اوصیای پیامبران و ملحق کنندگان ناکسان به صاحبان انساب و آزارکنندگان مؤمنین و فریاد گران رهبران کفر که
قرآن را پاره کردند! آری به خدا سوگند بی وفایی و پیمان شکنی، عادت شماست.
ریشه شما با مکر و بی وفایی در هم آمیخته است و شاخه های شما بر آن پروریده است. شما خبیث ترین میوه اید، گلوگیر در کام باغبان خود گوارا در کام غاصبان و راهزنان.
لعنت خدا بر پیمان شکنی که میثاق های محکم شده را شکستند، خدا را کفیل خود قرار داده بودید و به خدا سوگند که آن پیمان شکنان شمایید! اینک این « دعی بن دعی» عبیدالله بن زیاد مرا در میان دو چیز مخیر کرده است:
« شمششیر کشیدن و یا خوار شدن!»
و هیهات که ما به ذلت تن نخواهیم داد، خدا و رسول او و مؤمنان برای ما هرگز زبونی نپسندند، دامنهای پاکی که ما را پرورانده اند و سرهای پر شور و مردان غیرتمند هرگز طاعت فرومایگان را بر کشته شدن مردانه ترجیح ندهند و من با این جماعت اندک با شما می جنگیم، هر چند یاوران مرا تنها گذاشتند.
آن گاه اشعاری به این مضمون قرائت کرد:
اگر پیروز شویم، دیر زمانی است که پیروز بوده ایم و اگر مغلوب شویم باز هم مغلوب نشده ایم. عادت ما ترس نیست، ولی کشته شدن ما با دولت دیگران قرین است.
سپس فرمود: به خدا سوگند ای گروه کفران پیشه! پس از من چندان زمانی نخواهد گذشت مگر به مقداری که سواره ای بر مرکبش سوار شود، که روزگار چون سنگ آسیا بر شما می گردد و شما را در دلهره و اضطرابی عمیق فرو برد و این عهدی است که پدرم از طرف جدّم با من بسته است.
پس رأی خویش و همراهان خود را بار دیگر ارزیابی کنید تا روزگار بر شما غم و اندوه نبارد! من کار خویش را بر عهده خدا نهادم و می دانم که چیزی بر زمین نجنبد مگر به دست قدرت بالغه الهی.
خداوندا! باران آسمان را از اینان دریغ کن و برایشان قحطی پدید آور و آن غلام ثقفی را برایشان بگمار تا جام زهر به ایشان بچشاند و انتقام من و اصحاب و اهل بیت و شیعیان مرا از اینان بگیرد که اینان ما را تکذیب کردند و بی یاور گذاشتند و تو پروردگار مایی، به سوی تو روی آوردیم و بر تو توکل نمودیم و بازگشت ما به سوی توست.
منابع:
قصه کربلا، تحف العقول
مدرسه علمیه الزهراء سلام الله شهرستان شاهین دژ ـ معاونت پژوهش