گریه های امام حسین علیه السلام در کربلا
گریه های امام حسین علیه السلام در کربلا
1. می خواهد روانه میدان شود دختری از آن حضرت به جامهاش میچسبد و عرض میکند: اندکی توقف کن تا توشهاغی از تو برگیرم که این وداع آخر است، و دست و پای او را میبوسد. امام علیه السلام او را به دامان گرفته، میگریند، و اشک خود را با آستین پاک نموده میفرمایند:
* ای سکینه! بدان که بعد از من گریهای طولانی برایت هست، آنگاه که مرگ من فرا رسد … (مناقب ابن شهر آشوب، 109/4، نفس المهموم/ 346)
2. هنگامی که کنار بدن برادرش حضرت عبّاس آمد، دید بر خاک افتاده، مشک سوراخ شده در یک طرف، و دستهایی قطع شده هر یک در یک طرف، پس گریهی شدیدی نمود. (مثیر الاحزان/71)
3. وقتی که حضرت قاسم اراده جنگ نمود، او را در بغل گرفت و آنقدر گریست که غش کرد. (بحارالانوار، 34/45)
4. آنگاه که کنار جسد قاسم تشریف آورد.
5. وقتی که پسرش علی اکبر به میدان رفت، اشکش جاری شد، محاسن شریفش را به روی دست گرفت، سر به آسمان کرده، مناجات نمود.
6. وقتی که خواهرش زینب را از گریه و جزع تسلّی میداد، در آن حال گریه بر حضرتش غالب شد و قطرات اشک از چشمش فرو ریخت. (بحارالانوار، 2/45)