دلنوشته: دلدادگی
دلنوشته: دلدادگی
عاشورا تنها یک رخداد و واقعه تاریخی نیست که بتوان به سادگی آن را بیان کرد؛ عاشورا خاطرات یک روزه نیست؛ دلدادگی 1400 سالهی شیعیان است. چگونه ممکن است دلدادگی 1400 سالهای را بر صفحه کاغذ حک کرد که زمین و آسمان از وصف آن عاجزند.
در آن نیمروز آنقدر حرف هست که همه از بیان آن ناتوان میمانند. نمیدانم! از صحرای دشت کربلا بگویم یا از شرم زمین؟ نمیدانم! از خشم سوزان خورشید بگویم یا دل خون شدهی آسمان!
نمیشود سخن گفت که سخن بسیار است؛ نمیدانم! از گریههای رباب بگویم یا غمهای زینب؟
نمیدانم! از مشک پارهی سقا بگویم یا صدای العطش کودکان؟
سقا، علمدار، عمو، برادر، حامی، یاور، قمر بنی هاشم، راستی! حسین را چه شد آن هنگام که این همه را یک باره از دست داد.
کدامین صحنه را به تصویر بکشم؟! سینه دریده رباب یا شهادت طفل شیرخوار یا نالههای رقیه یا تن چاک چاک حسین و یا تَل زینبیه؟!…
قامت آسمان خمید، پشت زمین شکست، خورشید شرمسار شد و ماه غمگین.
همه جهان و جهانیان که که به بهانهی خلقت 5 تن خلقت یافته بودند؛ صدای همهمه و شیونشان در هم پیچید.
نه! اینها خوشآیندِ حال بیمار نیست، بیمار کربلا میرنجد، از سختیها سخن مگو کربلا عشق بود و عشق. آنجا نه تنها صحنه نبرد حق و باطل، بلکه بزرگترین صحنه آزمایش بود.
صحنه عاشورا همچون گلی بود به وسعت دشت کربلا؛ که مرکز این گل حسین بن علی علیه السلام و 72 گلبرگ زیبا و خوشرنگ و ساقه تنومندی چون عباس و برگهایی چون طفلان و زنان و اما ریشهی استواری چون زینب سلام اله علیها. شاید به ظاهر و خیال دشمن گل را از ساقه بریدند و آن را پرپر کردند و تمام زیبایی گل.
مرکز و هستهی خوش بویش را از هم شکافتند اما بدین توجه نکردند که این گل ریشهای دارد به نام ام المصائب، که از آستانه درب چوبی سوخته بیرون آمده و خون فرق شکافته پدر، بدرقهی راهش شده؛ اوست که کربلا را زنده میکند و به شکرانه وجود چنین ریشهای هزاران گل از آن جوانه میزند که بعد از 1400 سال هنوز عاشقان اهل بیت ندای حسین حسین سر میدهند و بر سر میکوبند.
به قلم: مریم پیرعباسی، طلبه پایه پنجم