عرفان و آزادی در آینه عاشورا
«آزادي» و «آزادگي» واژه هاي فارسي، به معناي وارستگي و رهايي ، مترادف با كلمه «حرّيّت» در عربي است . اين واژه كلمه اي كليدي ، و ريشه اي در حماسه عاشورا است . ترديد نيست كه آزادي يكي از اصول بنيادين در حماسه حسيني و قيام عاشورا است . اين دو مفهوم در فرهنگ مسلمانان، به ويژه در معارف شيعي، تا آنجا پيش رفته است كه مي توان گفت: دو كلمه «آزادي » و «عاشورا» پيوسته يادآور يكديگرند حتي گاه معناي يكي به حوزه ديگري وارد مي شود، درست مانند دو كلمه «عدالت » و «علي(ع)» كه هميشه تداعي گر يكديگرند، چنان كه اگر علي(ع) نبود، عدالت معناي صحيح خود را در حوزه عمل و ميدان اقدام باز نمي يافت.
اگرچه از امام حسين (ع) در كتاب هاي تاريخي و متون روايي، بيشتر با كُنيت ِ پرآوازه «ابوعبدالله» نام برده شده است، اما در متون ادبي و قصايد حماسي و نيز در لسان شاعران ِ شيعي و بيشتر با كُنيت ِ «ابوالاحرار» و «سرور آزادگان » شناخته شده است. سخن مستند و معروفي كه امام حسين(ع) در واپسين لحظات عمرش مي گفت، «منشور آزادي » و «حديث حرّيّت » خوانده شده است .(۹)
«آزادي» در سخن حسين (ع) و يارانش
پيش از همه شهيد پيشتاز عاشورا، مسلم بن عقيل است كه با صراحت و با تأكيد از «آزادي» سخن مي گويد. مسلم در ضمنِ رجزي كه روز شهادتش در كوفه خواند، چنين گفت :
اُقْسِم ُ لا أُقْتَل ُ اِلاّ حُرّاً
وَ اِن ْ رَأَيْت ُ الْمَوْت َ شَيْئاً مُرّاً(۱۰)
ـ سوگند مي خورم كه جز در حال حرّيّت و براي آزادي نميرم
ـ اگرچه مرگ را تلخ ببينم .
همين رجز را پسر مسلم بن عقيل (عبدالله بن مسلم بن عقيل ) روز عاشورا در كربلا تكرار مي كرد. پسر نيز با رجز پدر به پيشواز مرگ مي شتافت و مي گفت :
أَقْسَمت ُ لا أُقْتَل ُ اِلاّحُرّاً
وَ قدَ وَجَدْت ُ الْمَوْت َ شَيْئاً مُرّا
أُكْرِه ُ أَن ْ أُدْعي َ جَباناً فَرّاً
ان َّ الْجَبَان َ مَن ْ عَصَي وَ فَرّا(۱۱)
ـ سوگند خورده ام كه جز براي آزادي كشته نشوم
ـ اگرچه مرگ را تلخ يافته ام دوست ندارم ترسويي خوانده شوم كه گريخته باشد
ـ ترسو كسي است كه خدا را نافرماني كند و بگريزد.
امام حسين (ع) وقتي ديد حُرّ بن يزيد رياحي از قيد قبيله و قوم رهيده و قدم به ساحت مقدّس آزادي گذاشته و مي خواهد با مرگ ِ انتخابي خود جاودانه گردد به او گفت : «أنت الحرّ كما سمّتك به أمّك . و أنت الحرّ في الدنيا و أنت الحرّ في الا خره؛(۱۲) تو آزادمردي، چنان كه مادرت تو را با همين نام ناميد».
ـ تو نه تنها در اين دنيا كه در سراي ديگر نيز آزادمردي .
بنا به بعضي روايت ها، امام سجاد(ع) سوگ سروده اي در رثاي حُرّ بن يزيد سرود كه چنين نقل مي شود:
فَنِعْم َ الْحُرّ حُرّ بني رياح ٍ
صَبُور عند مُشْتَبَك ِ الرِّماح ِ
و نعم الحرّ اذ واسي َ حُسَيْناً
و جادَ بِنَفْسِه ِ عِنْدَ الصّباح ِ
لَقَدْ فازوا الّذي نَصَرُوا حُسيناً
و فازوا بِالْهِدايَه ِ وَ الصّلاح ِ(۱۳)
ـ چه نيك آزادمردي است آزادمرد قبيله بني رياح ! آن گاه كه نيزه ها از هر سو به او مي رسيدند، صبور و مقاوم بود.
ـ و چه خوش عاقبت بود اين آزادمرد آن گاه كه در كنار حسين ايستاد، جانش را فداي او كرد و پيش از همه در پگاهان از بند تن رهيد.
ـ به راستي آنان كه حسين را ياري كردند، رستگار شدند و به هدايت و اصلاح دست يافتند.
در ضمن اشعاري كه منسوب به امام حسين (ع) است شعر زير نيز ديده مي شود:
وَ قَعْنا في الخَطايا و البلايا
و في زَمَن ِ انتقاض ٍ وَ اشْتِباه ٍ
فَصارَ الحُرُّ لِلْمَمْلُوك ِ عَبْداً
فَمَا لِلْحُرِّ مِن ْ قَدْرٍ وَ جاه(۱۴)
هنگامي كه ابن اشعث، يكي از فرماندهان سپاه يزيد، به زعم خود سرور آزادگان را به تسليم و بيعت با يزيد دعوت مي كرد، امام (ع) در پاسخ مي گفت : لا والله لا اعطيهم بيدي اعطاء الذليل و لا افرّ فرار العبيد؛(۱۵)
ـ نه ، به خدا سوگند نه به سان ذليلان، خود را به دست خويش به آنان خواهم سپرد و نه چون گريز بردگان خواهم گريخت .
هنگامي كه هنگامه بزرگ در تاريخ اسلام رخ داد و امام آزادگان از اسب به زمين افتاد، با شگفتي و تأسف ديد كه بيچارگان كوفي خود را چنان باخته و اسير اميال اميران ستمگر ساخته اند كه حتي پيش پا افتاده ترين اصول انساني را نيز فراموش كرده اند، تا آنجا كه به سوي زنان و كودكان يورش مي برند؛ در اين حال، امام(ع) با صداي رسا فرياد زد: «وَ يْحَكُم يا شيعَه َ آل ِ أبي سُفيان ! ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد فكونوا أحراراً في دنياكم هذه؛(۱۶) واي بر شما، اي پس ْروان ِ تبارِ بوسفيان ، گيرم كه شما را ديني نباشد و از روز بازگشت نمي ترسيد، دست كم در اين دنياي خود آزاد باشيد».
امامت و آزادي
امام حسين (ع) در مراحل مختلف و مواقع مناسب با ياران و همراهان خود از اهداف و پيامدهاي قيامش سخن مي گفت تا همسفران و پيروانش با آگاهي و آزادي همگام و با او همراه باشند. گروهي كه مي خواستند خبر شهادت مسلم بن عقيل را به امام حسين(ع) بدهند به او گفتند: خبري داريم كه اگر بخواهيد آشكارا مي گوييم وگرنه پنهاني گزارش مي كنيم» . امام حسين(ع) به اصحاب و همراهانش نگاهي كرد و فرمود : «من چيزي را از ايشان پوشيده نمي دارم و ميان ما و آنان پرده و سرّي نيست ».(۱۷)
پس از آن كه همه همراهان از شهادت مسلم بن عقيل باخبر شدند، امام حسين(ع) به آنها گفت : «مي بينيد كه چه بر سر ما آمده است؟ من چنان پيش بيني مي كنم كه كوفيان ما را تنها خواهند گذاشت و اينك هر كه مي خواهد تا دير نشده برگردد.»(۱۸)
يك بار ديگر وقتي كه خبر شهادت «عبدالله بن يقطر» به حضرتش رسيد، امام (ع) در ميان ياران و همراهانش به پا خاست و نامه اي را كه خود نوشته بود براي آنان خواند و به اين ترتيب و به صورت رسمي و مؤكد از آنان خواست كه اگر مي خواهند، مي توانند بدون هيچ بازدارنده اي برگردند كه او عهد خويش از آنان برداشته و آنها را كاملاً آزاد گذشته است .(۱۹)
امام آزادگان حسين(ع) شب عاشورا نيز خطبه اي خواند و از همگان خواست كه از تاريكي شب بهره گيرند؛ در صحرا پراكنده شوند و از كربلا دور گردند تا جان به سلامت برند و فرمود كه اين گروه مرا مي خواهند و چون به من دست يابند ازجست وجوي شما دست بردارند.(۲۰)
امام حسين(ع) تا آنجا به آزادي و آزادگي يارانش اهتمام داشت كه حتي نمي خواست كسي از آنها در قيد قرضي يا گرفتار وامي ـ گرچه اندك ـ باشد. ابن سعد در «الطبقات الكبير» در اين باره روايتي نقل مي كند: «يكي از ياران امام حسين(ع) نزد او آمد و گفت : در ذمّه من قرضي است . امام(ع) تا اين سخن شنيد به همگان گفت : «لا يقاتل معي من عليه دَين ؛ هركه را قرضي است همراه من نجنگند».(۲۱) و با همين سخن نه تنها از او، بلكه از همه همراهانش خواست تا در همراهي او از هر جهت آزاد باشند و با اختيار كامل گام بردارند.
پسر يكي از انصار به نام «محمد بن بشير خضرمي» در مرز ري اسير شد. امام(ع) با شنيدن اين خبر يك بار ديگر بيعت خويش برداشت و از او خواست برود و براي آزادي پسرش كاري بكند و به او گفت : «رحمك الله أنت في حل ّ من بيعتي ، فاعمل في فكاك ابنك؛(۲۲) خداوند تو را بيامرزاد. بيعت خود از تو برداشتم. برو و براي آزادي پسرت بكوش».