عرفان و آزادی در آینه عاشورا
آزادي سياسي و آزادانديشي
يكي از شاخصه هاي مهم سيّدالشهدا(ع) و يارانش ، آگاهي و ايمان به هدف بود. آنان هم در انتخاب ، هم در تداوم راه تا انتهاي مقصود، با آگاهي و آزادي راه مي پيمودند. اين تنها امام حسين (ع) نبود كه به نصايح دلسوزانه اما كوتاه بينانه امثال عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر اعتنايي نكرد و فراتر از انديشه دانشمندان و حبرالاُمّه ها، و پرچم آزادي را برافراشت ، بلكه ياران امام(ع) نيز با آزادْ فكري از همه موانع گذشتند و زنجيرهاي دست و پاگير زندگاني اين جهاني را يكي پس از ديگري گسستند.
براي نمونه صفحه اي از تاريخ عاشورا را ورق مي زنيم و مي بينيم كه درباره زهير بن قين، يكي از سرداران سپاه امام حسين (ع) در عاشورا، نوشته اند: زهير پس از انتخاب راه و در همان گام نخستين ِ تصميم ِ بزرگش ، چشم از همه چيز دنيا مي بندد. او براي اين كه همسرش نيز در انتخاب راه نهايي آزاد باشد، وي را طلاق مي دهد و با صراحت و اطمينان مي گويد: «وطّنت ُ نفسي علي الموت مع الحسين (ع)؛ من جانم را وقف حسين كرده ام تا همراه او بر مرگ چيره شوم». و رو به همراهان و ياران خويش مي كند و مي گويد: «مَن أَحَب َّ منكم الشهاده َ فليقم و مَن كرهها فليتقدّم ؛(۲۳) از شما ياران و همراهانم هركس دوستدار شهادت است، به پا خيزد ]و با من همراه شود[ و هركس كه نمي خواهد از همين جا بازگردد».
فراتر از آزادي و آزادگي
آن آزادي سرخ كه در شفق شهادت و در مشهد سيّدالشهدا ديده مي شود، بسي فراتر از آزاديي است كه زبانزد همگان است. فاصله اين شعارهاي خاكي با آن آزادي آسماني چنان زياد است كه گاه تا مرز تضاد و تناقض نيز پيش مي رود. آن آزادي كه امام حسين(ع) سرسپردگان سفياني را به آن فراخواند و گفت : «اگر دين نداريد دست كم در اين دنيا آزاده باشيد»، پايين ترين حد آزادي است كه آن انسان هاي پست هم توان درك آن را داشتند؛ زيرا اين نوع آزادي از ذات انسان ناشي مي شود و هركس كه از انسانيت خويش برنگشته و مسخ نشده باشد، هميشه خواهان آن است . اما آن آزادي كه در سيره سبز امام حسين(ع) همواره ديده مي شود و همچون خورشيد در آسمان عاشورا مي درخشد، فراتر از اين آزادي ابتدايي است و گستره دراز دامن آن تا توحيد پيش مي رود و عوالم عرفان حقيقي و عشق الهي را در بر مي گيرد.
چنين است كه سرور آزادگان، و به پيروي از او شهيدان عاشورا، از هر قيد و بند مي رهند و از خير خود و خواسته هاي خويش مي گذرند تا به خداي هرچه خير است برسند؛ تا آنجا كه هرگز از مردن و قطعه قطعه شدن هراسي ندارند كه با عزم عاشقانه خود مرگ را به مصاف مي خوانند تا بر مرگ و زندگي چيره گردند. از امام سجاد(ع) در اين باره اين روايت نقل شده است: «آن گاه كه كار بر پدرم امام حسين (ع) دشوار شد همراهانش به او نگريستند و او را برخلاف حال خويش يافتند كه هرگاه كار بر آنان دشوار مي شد رنگ چهره شان دگرگون مي گشت ، بدنشان مي لرزيد و دلشان را وحشت فرامي گرفت . اما امام (ع) و برخي از ياران مخلصش چنان بودند كه رنگ سيمايشان مي درخشيد، بدنشان با قوام افزون تري مي پاييد و جانشان مي آراميد و به يكديگر مي گفتند: نگاه كنيد هرگز باكي از مرگ ندارد».(۲۴)
گويي مرحوم حجه الاسلام نيّر تبريزي به اين حديث نظر داشته آنجا كه گفته است :
هرچه بر وي سخت تر گشتي نبرد
رخ ز شوقش ، سرخ تر گشتي چو ورد
آري آري عشق را اين است حال
چون شود نزديك هنگام وصال
و اين همان اصلي است كه از آغاز قيام عاشورا از جايگاه ويژه اي برخوردار بود. امام(ع) پيشتر در دعاي عرفه از اين اصل سخن به ميان آورده و در راز و نياز با خدا گفته بود: «خَسِرَت صَفْقه عَبْدٍ لم تَجْعَل له مِن حُبِّك نَصيباً…، الهي اغنني بتدبيرك عن تدبيري و باختيارك لي عن اختياري …، الهي اخرجني مِن ذل ّ نفسي …، ماذا وَجَدَ مَن ْ فَقَدَك َ و ما الّذي فقد مَن وجدك …(۲۵)؛ زيان كار شد بنده اي كه از عشق تو نصيبي نبرد… خدايا، به تدبير و اختيار خود بي نيازم كن… خدايا، مرا از خواري جان وارهان… خدايا، آن كه تو را گم كرد چه يافت؟ و آن كه تو را يافت چه را گم كرد؟».
اين اصل همچنان و در همه حال در سيره سرور آزادگان و يارانش ساري و جاري بود و رادمردان عاشورا هرچه به هنگام وصال و شهادت نزديك تر مي شدند، روح رادمردي و آزادگي آشكارتر مي شد؛ حتي در آخرين لحظه هاي زندگي هم ترنم همان آزادي از زبان پيشواي شهيدان جدا نمي شد و او با همه وجودش مي گفت : «صبراً علي قضائك يا رب ِّ لا اله سِواك ، يا غياث َ المُستغيثين َ، ما لِي َ رب ّ غيرك َ(۲۶)؛ اي پروردگاري كه خداوندي جز تو نيست، بر قضاي تو شكيبايم. اي فريادرس فريادخواهان، مرا پروردگاري جز تو نيست».
پي نوشت ها
۱. ابن عديم ، بغيه الطا لب ، ج ۸، ص ۳۶۱۴؛ قاضي سعيد قمي ، شرح توحيد الصدوق ، ج ۱، ص ۲۱.
۲. نهج البلاغه ، نامه ۳۱.
۳. قاضي سعيد قمي ، شرح توحيد الصدوق ، ج ۱، ص ۴۷.
۴. زمر/ ۳۰.
۵. كهف / ۱۱۰.
۶. يوسف/ ۳.
۷. خوارزمي ، مقتل الحسين ، ج ۲، ص ۳۳.
۸. احزاب/ ۷۲.
۹. منظور حديثي است كه چكيده آن همه جا نقل مي شود كه فرمود : «ان لم يكن لكم دين فكونوا أحراراً في دنياكم» .
۱۰. مسعودي، مروج الذهب ، ج ۳، ص ۵۸.
۱۱. شيخ صدوق، الامالي ، ص ۲۲۵.
۱۲. مقتل الحسين (ع)، ج ۲، ص ۱۱؛ سيّد ابن طاووس ، اللهوف ، ص ۱۰۴.
۱۳. قندوزي حنفي، ينابيع المودّه ، ص ۴۱۴؛ شيخ صدوق، الامالي ، ص ۲۲۴، مرحوم شيخ صدوق، تنها دو بيت نخست را آورده كه آن را نيز با اندكي اختلاف در واژگان از امام حسين (ع) نقل كرده است .
۱۴. محمدبن عبدالرحيم ، ديوان الامام الحسين ، ص ۱۷۸.
۱۵. شيخ مفيد، الارشاد، ج ۲، ص ۹۸؛ تاريخ الطبري ، ج ۳، ص ۳۱۸، در تاريخ طبري به جاي «و لا افرّ فرارالعبيد»، «ولا اقرّ اقرارالعبيد» ثبت شده است .
۱۶. سيد ابن طاووس ، اللهوف ، ص ۱۱۹، خوارزمي ، مقتل الحسين ، ج ۲، ص ۳۳.
۱۷. تاريخ الطبري ، ج ۳، ص ۳۰۲؛ شيخ مفيد، الارشاد، ج ۲، ص ۷۴.
۱۸. ابن سعد، ترجمه الامام الحسين و مقتله ، ص ۶۸ ـ ۶۷.
۱۹. شيخ مفيد، الارشاد، ج ۲، ص ۷۵؛ خوارزمي ، مقتل الحسين ، ج ۱، ص ۲۲۹.
۲۰. ابن سعد، ترجمه الامام الحسين و مقتله ، ص ۷۲.
۲۱. همان ، ص ۷۱.
۲۲. همان ، ص ۷۱؛ حسيني جلالي ، سيد محمدرضا، الحسين سماته و سيرته ، ص ۱۶۱، به نقل از ابن عساكر در «تاريخ دمشق» .
۲۳. دينوري ، ابوحنيفه ، الاخبار الطوال ، ص ۲۴۷.
۲۴. شيخ صدوق ، معاني الاخبار، ص ۲۸۸.
۲۵. سيّد ابن طاووس ، اقبال الاعمال ، ص ۳۳۹.
۲۶. موسوعه كلمات الامام الحسين (ع)، ص ۵۱۰.
منبع: خردنامه همشهري - شماره ۱۵ - چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۸۲ - ۴ محرم ۱۴۲۵ - Feb 25, 2004