نردبانت را به کدام دیوار تکیه داده ای؟؟
نردبانت را به کدام دیوار تکیه دادهای؟؟
آدم هاي موفق، پيش از اين که راه بيفتند، مقصدشان را شناسايي کنند و خوب فکر مي کنند که واقعا ميخواهند برسند به کجا، به چه مقصدي؛
نردبان را با احتياط به ديوار تکيه مي دهي و پله هايش را يک، دو سه، … مي شماري و مي روي بالا تا مي رسي به پله آخر. يک گام ديگر هم برمي داري و با تعجب مي بيني که پيش از تو، خيلي هاي ديگر هم رسيده اند به همين بام. زود مي فهمي که اين بام، آن جايي نيست که تو مي خواستي برسي و البته خودت خوب مي داني که نردبان، بي تقصير است. مقصر تويي که از همان اول، نردبان ات را به ديوار اشتباهي تکيه داده بودي، مثل خيلي هاي ديگر که پيش از تو…
اول در ذهن، دوم در عمل
نجارها اصطلاحي دارند که: «دوبار اندازه بگير و يک بار ببر.» آدم هاي موفق، بهتر و بيشتر از هر کس ديگري، به اين توصيه نجارها گوش مي کنند. مي دانيد چرا؟ چون آن ها مي دانند که همه چيز توي اين دنيا دوبار آفريده مي شود. يک بار در ذهن و يک بار در عين. يک بار در درون و يک بار در بيرون.
کتابي که مي خوانيم، پيش از آن که نويسنده اش شروع به نوشتن کند، چيزي براي نوشتن در ذهن داشته است. ساختماني که در آن زندگي مي کنيم، پيش از آن که آجرهايش را روي هم بچينند، صاحب نقشه اي بوده که در آن نقشه، جايگاه هر يک از قسمت هاي ساختمان معين شده است و البته اگر چنين نبود، پس از بناي ساختمان بايد هزينه هنگفتي را صرف اصلاح آن مي کرديم.
آدم هاي موفق، پيش از اين که راه بيفتند، مقصدشان را شناسايي کنند و خوب فکر مي کنند که واقعا مي خواهند برسند به کجا، به چه مقصدي، وقتي مقصدشان روشن شد، آن وقت برنامه ريزي مي کنند که چگونه و طي چه مدتي مي شود- و بايد- به آن مقصد رسيد. توصيه آدم هاي موفق به تمام ما اين است که: ذهنا از پايان آغاز کنيد. درست مثل ناظر ساختماني که هر روز صبح، نقشه ساختمان را در دستش مي گيرد و مي رود سر ساختمان تا بر چگونگي ساخت و ساز بنا نظارت کند. او هر روز، پايان کار را در نقشه اش مي بيند و ارزيابي مي کند که تا چه حد به آن هدف نهايي نزديک شده و چقدر از اين مسير، باقي مانده است.
او هرروز با استفاده از آن نقشه، درباره جزئيات کار روزانه اش برنامه ريزي مي کند و تصميم مي گيرد که قدم بعد را چگونه و به چه سمتي بردارد.
اول: رهبري، دوم: مديريت
اگر قبول کنيم که هر چيزي توي اين دنيا دوبار آفريده مي شود، بايد تصديق کنيم که رهبري، همان آفرينش اول است و مديريت، آفرينش دوم. مديريت با رهبري فرق دارد. رهبري يعني پاسخ به اين پرسش که چه اموري را مي خواهيم (و بايد)به انجام برسانيم؟ اما مديريت، به اين پرسش، پاسخ مي دهد که آن امور معين را بهتر است (و بايد) چگونه انجام داد؟ پس مديران موفق، هميشه پشت سررهبران گام برمي دارند.
در زندگي شخصي اغلبمان نيز فقدان رهبري، بيشتر احساس مي شود تا فقدان مديريت. ما معمولا قبل از اين که اصول و ارزش هاي اصلي زندگي مان را مشخص کنيم، به سمت هدف هاي نسنجيده مان راه مي افتيم. بسياري از روان شناسان مي گويند که راه حل بيشتر مشکلات زندگي زناشويي نيز رهبري بيشتر و مديريت کمتر است. البته از اهميت مديريت هم نبايد غافل شد، چراکه پس از تعيين امور درست، بايد آن امور را به درستي انجام بدهيم. اين، مهم ترين وظيفه مديريت است.
يک، دو، سه، حرکت!
از زندگي چه مي خواهيد؟ دنبال چه مي گرديد؟ هدفتان چيست؟ يک تکه کاغذ برداريد و هدف هاي دور و نزديکتان را رويش بنويسيد. با خودتان صادق باشيد. کارشناسان علم موفقيت، اعتقاد دارند آن هايي که افکار و اهدافشان را روي کاغذ مي آورند، لااقل يک قدم به موفقيت نزديک تر مي شوند. براي اين کار مي توانيد از مشورت دوستان، نزديکان و يا هرکسي که حرفش را قبول داريد، بهره مند شويد. اين قدم اول است.
وقتي قدم اول را برداشتيد، آن وقت بايد براي هر کدام از اهدافتان مهلت تعيين کنيد. تا وقتي اين کار را نکرده ايد، هيچ فوريتي براي رسيدن به هدف ها وجود ندارد. بعد از اين مرحله بايد ليست اهدافتان را اولويت بندي کنيد. مثلا مي خواهيد تا يک سال ديگر وارد دانشگاه شويد، تا دو سال ديگر، شغل مناسبي براي خودتان دست و پا کنيد و …
براي رسيدن به هر کدام از هدف هايتان چه راه هايي پيش رو داريد؟ از تمام کارهايي که فکر مي کنيد شما را يک قدم به هدفتان نزديک تر مي کند، فهرستي تهيه کنيد. هر بار هم که چيز جديدي به ذهنتان مي رسد يا حرف جديدي از کسي مي شنويد که مي تواند شما را به هدفتان نزديک تر کند- با اضافه کردن آن به ليست قبلي- فهرستتان را تکميل کنيد. پس از تکميل اين فهرست کاري، بايد ليست فعاليت هايتان را هم اولويت بندي کنيد. چه کاري بايد قبل از همه و چه کارهايي بايد بعد از آن انجام شود؟ احتمال موفق شدن شما در اين مرحله، بسيار بيشتر است از احتمال موفق شدن نابغه اي که هدف ها و برنامه هايش را در ذهنش نگه مي دارد و با خودش حمل مي کند.
وقتي برنامه ريزي مکتوبتان تمام شد، شروع کنيد به کار کردن. هر روز لااقل يک قدم به سمت هدفتان برداريد. حرکت کنيد. توقف ممنوع است. آن چه شما را موفق مي کند، همين استواري و ثبات قدم است.
نويسنده: محمد کياسالار
منبع: هفته نامه همشهري جوان شماره 46