عاشورا در انديشه امام خمينى قدس سره
عاشورا در انديشه امام خمينى قدس سره
مقاله آقای ابواحسان میانجی
نهضت حسينى، پيام آور اصلاحات حقيقى در دين محمدى است، از اين روى مسلمانان اصلاح طلب در هر عصر و دوره اى، براى اصلاح دين خود، جوهره اصلاح خواهى را از نهضت حسينى انتخاب و به عنوان دستور عمل خويش در حركتهاى اصلاحگرى برگزيده اند. امام خمينى قدس سره نيز براى برپايى نهضت احياگرى و اصلاحى خود و نيز برقرارى حكومت صالحان، از همين الگو استفاده كرد و در سرتاسر دوران نهضت، شعارها، برنامه ها، امور اجرايى و… را بر پايه آن طراحى و اجرا كرد. وى براى بهره گيرى بيشتر از اين الگو، در دو بخش يعنى «افسادهايى كه وجود داشت» و «اصلاحهايى كه ايجاد شد تا بار ديگر دين به عرصه اجتماع برگردد»، سخن گفته است. در اين مقاله مى خواهيم با عنايت به سخنان رهبر فقيد انقلاب در اين دو بخش، الگويى براى اصلاحات در دوران معاصر بيابيم.
افسادهاى امويان
اين افسادها را در چند محور مى توان بررسى كرد:
الف) افساد در حكومت
1. غصب خلافت:
از منظر امام خمينى قدس سره غصب مقام خلافت پيامبر، يكى از انحرافهايى بود كه از سوى حزب اموى بر جامعه اسلامى تحميل شد1، به گونه اى كه منشأ بسيارى از كجروى ها و بروز ضدّ ارزشها شد. از اين منظر، حكومت و قدرت، به عنوان مؤثرترين ابزار، توانست ارزشهاى دينى در تمام بخشهاى ديگر را نيز متأثر سازد.
اين غصب، به واقع از اين حيث بود كه مرتجعان اموى، صلاحيت لازم براى خليفه رسول بودن را نداشتند. امام خمينى قدس سره اين حقيقت را چنين به تصوير كشيده است.
«يزيد، كه خوب، يك حكومت قلدرى بود، يك حكومت مقتدرى بود و اظهار اسلام هم مى كرد واز قوم و خويشهاى خود اينها هم بود، در عين حالى كه اظهار اسلام مى كرد حكومتش به خيال خودش حكومت اسلامى بود، خليفه رسول اللّه به خيال خودش بود، لكن اشكال اين بود كه يك آدم ظالمى است كه بر مقدّرات يك مملكت بدون حق تسلط پيدا كرده است».2
2. ايجاد تغيير در چگونگى دستيابى به حكومت
حكومت و خلافتى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم براى جامعه پس از خود پيش بينى كرده بود، برپايه شاخصهاى ارزشى بود. براين اساس براى دستيابى به حاكميت بر دينداران جايى براى ملاك هايى ديگر وجود نداشت. اما بعد از وفات پيامبر اين شاخص نيز به شكلهاى مختلف مورد تعرض قرار گرفت تا اينكه خطرناكترين نمونه آن توسط معاويه اتخاذ شد و آن، موروثى كردن حكومت، يعنى «فدا كردن تمام ملاكها و معيارهاى لازم جهت جاودانسازى جامعه دينى» بود. امام خمينى قدس سره خطر اين رويكرد به قدرت را بيش از خطر غصب خلافت مى داند و معتقد است:
«خطرى كه معاويه و يزيد بر اسلام داشتند، اين نبود كه غصب خلافت كردند؛ اين يك خطر كمتر از آن بود. خطرى كه اينها داشتند، اين بود كه اسلام را به صورت سلطنت در مى خواستند بياورند… اين مهم بود.»3
«سلطنت و ولايتعهدى همان طرز حكومت شوم و باطلى است كه حضرت سيدالشهداء عليه السلام براى جلوگيرى از آن قيام فرمود… اسلام سلطنت ولايتعهدى ندارد.»4
3. هماهنگ سازى اسلام با سلطنت و معرفى اسلام به عنوان رژيم طاغوتى:
بعد از دستيابى اموى ها به حكومت، ضرورى ترين اقدام در جامعه اسلامى، همرنگسازى حاكميت جديد با باورها و دين مردم بود؛ چه در غير اين صورت، توان دينى مردم اجازه تثبيت نظام منافق پيشه را نمى داد. از اين روى اموى ها كه هيچ اعتقادى به دين نداشتند، كوشيدند تا در گام بعدى، اسلام را با سلطنت هماهنگ جلوه داده و هرگونه تضاد و فاصله بين آن دو را كم رنگ و يا بى معنا نشان دهند. اين التقاط مى توانست از هجوم اعتراض آميز و بنيان برانداز دينداران به سوى حكومت جديد، جلوگيرى و بهانه تمام مخالفان را نيز سلب كند.
پى آمد اين سياست، معرفى اسلام به عنوان رژيم طاغوتى بود كه بعد از سياست مذكور رخ مى داد.
«رژيم منحط بنى اميه مى رفت تا اسلام را رژيم طاغوتى، و بنيانگذار اسلام را بر خلاف آنچه بوده معرفى كند. معاويه و فرزند ستمكارش به اسم خليفه رسول اللّه با اسلام آن كرد كه چنگيز با ايران و اساس مكتب وحى را تبديل به رژيم شيطانى نمود.»5
«حضرت سيدالشهداءعليه السلام ديدند كه معاويه و پسرش -خداوند لعنتشان كند اينها دارند مكتب را از بين مى برند، دارند وارونه اسلام را جلوه مى دهند…»6
«… قيام بر ضدّ سلطنت طاغوتى بود، آن سلطنت طاغوتى كه اسلام را مى خواست به آن رنگ درآورد كه اگر توفيق پيدا مى كردند، اسلام يك چيز ديگر مى شد، اسلام مى شد مثل رژيم دوهزار و پانصد ساله سلطنت…»7